- تاریخ ثبتنام
- 20/10/20
- ارسالیها
- 135
- پسندها
- 2,267
- امتیازها
- 11,563
- مدالها
- 8
سطح
9
- نویسنده موضوع
- #11
او که تازه متوجه منظورم شده بود با عصبانیت پاشنهی بلند و نازک کفشهایش را روی زمین کوبید و همانطور که از کنارم عبور میکرد با حرص گفت:
- سرایدار به این پررویی ندیده بودیم.
حرفش را زده و به سمت مامان مهینش رفته بود. اما من برای اولینبار از سخن نیشدار او ناراحت نشده بودم. نارحت نشدم هیچ خوشحال هم شدم چون فهمیدم حرفم او را حسابی به هم ریخته. حالا که خوب دقت میکردم در او هیچ عزت نفسی نبود. برای دختری به سن او خیلی زود بود که همهی اجزای صورتش را دستکاری کند. بینی عملی عروسکی، ابروهای نازکی که نمیدانم چطور حالا شبیه به ابروهای شمر در فیلم مختارنامه شده بودند. با مژههایی که آدم میترسید باعث پرواز او شوند و در نهایت لبهایش که مثل تیوپ استخر باد کرده بودند. همهی اینها به نظر من...
- سرایدار به این پررویی ندیده بودیم.
حرفش را زده و به سمت مامان مهینش رفته بود. اما من برای اولینبار از سخن نیشدار او ناراحت نشده بودم. نارحت نشدم هیچ خوشحال هم شدم چون فهمیدم حرفم او را حسابی به هم ریخته. حالا که خوب دقت میکردم در او هیچ عزت نفسی نبود. برای دختری به سن او خیلی زود بود که همهی اجزای صورتش را دستکاری کند. بینی عملی عروسکی، ابروهای نازکی که نمیدانم چطور حالا شبیه به ابروهای شمر در فیلم مختارنامه شده بودند. با مژههایی که آدم میترسید باعث پرواز او شوند و در نهایت لبهایش که مثل تیوپ استخر باد کرده بودند. همهی اینها به نظر من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش