- تاریخ ثبتنام
- 30/10/22
- ارسالیها
- 537
- پسندها
- 2,796
- امتیازها
- 14,573
- مدالها
- 11
- سن
- 4
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #71
پاره ششم
صدای بلند زنگ مدرسه به گوش رسید و به دنبالش صدای جیغ و داد بچهها برای فرار از مدرسه. گلی در حال جمع کردن وسایلش با لبخند به بچهها نگاه کرد که با آخرین سرعت به سمت در کلاس هجوم میبردند.
هر چند به خودش قول داده بود در این مدت در مدرسه آفتابی نشود اما از فرط بیکاری و برای توقف افکار پریشانش به مدرسه برگشته بود. حداقل چند ساعتی سرش گرم میشد و کمتر به عاقبت اتفاقاتی که افتاده بود، فکر میکرد.
هنوز هم از مسعود و خانوادهاش بیخبر بود. انتظار داشت حداقل خواهر مسعود، نسیمه، به سراغش بیاید اما از او هم خبری نبود که نشان میداد حداقل مسعود چیزی به آنها نگفته.
خبر نداشت مسعود به تهران برگشته یا نه. حدس میزد هنوز برنگشته است. اگر برگشته بود، مطمئن بود جلوی خانه گلی ظاهر میشد و جر...
صدای بلند زنگ مدرسه به گوش رسید و به دنبالش صدای جیغ و داد بچهها برای فرار از مدرسه. گلی در حال جمع کردن وسایلش با لبخند به بچهها نگاه کرد که با آخرین سرعت به سمت در کلاس هجوم میبردند.
هر چند به خودش قول داده بود در این مدت در مدرسه آفتابی نشود اما از فرط بیکاری و برای توقف افکار پریشانش به مدرسه برگشته بود. حداقل چند ساعتی سرش گرم میشد و کمتر به عاقبت اتفاقاتی که افتاده بود، فکر میکرد.
هنوز هم از مسعود و خانوادهاش بیخبر بود. انتظار داشت حداقل خواهر مسعود، نسیمه، به سراغش بیاید اما از او هم خبری نبود که نشان میداد حداقل مسعود چیزی به آنها نگفته.
خبر نداشت مسعود به تهران برگشته یا نه. حدس میزد هنوز برنگشته است. اگر برگشته بود، مطمئن بود جلوی خانه گلی ظاهر میشد و جر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.