- ارسالیها
- 58
- پسندها
- 233
- امتیازها
- 1,023
- مدالها
- 3
- نویسنده موضوع
- #11
"شمع باشی یا نباشی من همان پروانهام
تو سر عقل آمدی من همچنان دیوانهام
حالتی دارم که دلتنگی برای آن کم است
درد هایی که فدایت باد ای دردانهام"
اشکام روی گونههام فرود اومدن:
- توی مدرسه همیشه حرف شاهان مالکی بود! همه از تو میگفتن! جوون بودیم خب، کی از پسر علی مالکی خوشش نمیاومد! منم بهترین رفیق شادان بودم خب معلوم بود عاشقت میشم!
بدون هیچ لبخندی با صدای گرفته گفت:
- همیشه فکر میکردم تو دوست خوبی برا شادان نمیشی اما اشتباه میکردم، تو بیشتر از اینا برام باارزشی! تو باعث شدی به خودم بیام! اگه تو نبودی دو هفته پیش باید میاومدی سر مزارم!.
سرش رو نزدیک صورتم کرد طوری که نفسش رو تو صورتم حس میکردم. ادامه داد:
- آرام من از اینکه نتونستم از خونوادم مراقبت کنم خیلی ناراحتم
هر نفسی...
تو سر عقل آمدی من همچنان دیوانهام
حالتی دارم که دلتنگی برای آن کم است
درد هایی که فدایت باد ای دردانهام"
اشکام روی گونههام فرود اومدن:
- توی مدرسه همیشه حرف شاهان مالکی بود! همه از تو میگفتن! جوون بودیم خب، کی از پسر علی مالکی خوشش نمیاومد! منم بهترین رفیق شادان بودم خب معلوم بود عاشقت میشم!
بدون هیچ لبخندی با صدای گرفته گفت:
- همیشه فکر میکردم تو دوست خوبی برا شادان نمیشی اما اشتباه میکردم، تو بیشتر از اینا برام باارزشی! تو باعث شدی به خودم بیام! اگه تو نبودی دو هفته پیش باید میاومدی سر مزارم!.
سرش رو نزدیک صورتم کرد طوری که نفسش رو تو صورتم حس میکردم. ادامه داد:
- آرام من از اینکه نتونستم از خونوادم مراقبت کنم خیلی ناراحتم
هر نفسی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش