نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته های تنهایی | شرور کاربر انجمن یک رمان

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام اثر : تنهایی
نام نویسنده : شرور
ژانر : دراماشخصی یولوژیک
مقدمه:
تنهایی مثل سایه‌ای است که بعد از تمام شلوغی‌ها خودش را نشان می‌دهد؛ درست وقتی که همه صداها خاموش می‌شوند و خیابان‌ها در سکوت فرو می‌روند.
بعد از یک روز شلوغ کاری، پر از دویدن‌ها، حرف زدن‌ها، و تظاهر به قوی بودن، تنهایی مثل یک شرور خاموش، خودش را به رخ می‌کشد. می‌آید و در کنارت می‌نشیند، آرام اما سنگین. هیچ صدایی ندارد، اما حضوری پررنگ دارد.
تمام خنده‌های مصنوعی، تمام "من خوبم"‌های بی‌جان، و تمام تلاش‌ها برای فراموش کردنش، در برابر تنهایی رنگ می‌بازند. شرورانه یادآوری می‌کند که هر چقدر هم خودت را غرق کار کنی، شب‌ها از دستش گریزی نیست.

اما شاید این تنهایی فرصتی باشد. فرصتی برای اینکه کمی به خودت گوش بدهی، کمی از پشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
10
 
ارسالی‌ها
440
پسندها
1,829
امتیازها
12,213
مدال‌ها
13
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
در جاده‌ای که پر از پیچ و خم است، تنهایی، صدای عمیق‌تری دارد. سکوت میان درختان، صدای باد که شاخه‌ها را می‌رقصاند، و انعکاس قدم‌هایم بر خاک، شبیه گفت‌وگویی است با خودم.
در این مسیر، هر پیچ انگار گره‌ای است از زندگی که باید باز شود، هر خم مرا به درونم نزدیک‌تر می‌کند، به جایی که سکوت معنی پیدا می‌کند.
تنهایی در این راه، شاید گاهی سخت باشد، اما راهی است برای دیدن افقی که تنها چشم‌های صبور آن را می‌بینند. گویی این مسیر نه مقصد، که سفری است برای شناختن خودم.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #4
تنهایی گاه همان جاده‌ای است که تو را به عمق وجودت می‌برد؛ مسیری که در آن سکوت با تو سخن می‌گوید و هر قدمش آیینه‌ای می‌شود برای دیدن خودت. در این خلوت بی‌پایان، گویی زمان از حرکت بازمی‌ماند و تو فرصتی می‌یابی تا صدای قلبت را بشنوی؛ صدایی که در هیاهوی روزمره گم شده بود.
تنهایی نه خلأیی سرد، که می‌تواند یک آغوش گرم باشد، جایی که خودت را در آغوش می‌گیری و دوباره از نو می‌سازی. گاهی باید در این راه قدم گذاشت، شاید پر از سکوت باشد، اما همین سکوت فریادهایی دارد که تو را به حقیقت وجودت می‌رساند.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #5
تنهایی، گاهی زیباترین نعمت است؛ جایی که ذهن در خلوت خودش آبشاری از اندیشه‌ها را جاری می‌کند، هر قطره‌اش دری به سوی ناشناخته‌ها باز می‌کند. در سکوتش، صدای خلق کردن را می‌شنوی. افکار می‌رقصند، جان می‌گیرند، و از دل همین تنهایی است که جرقه‌های ناب‌ترین آفرینش‌ها در زندگی روشن می‌شوند. شاید تنهایی همان فرصتی باشد که زندگی برای کشف جهان درونمان به ما هدیه داده است.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #6
در ازدحام این شهر شلوغ، گاهی احساس می‌کنم که تنها ایستاده‌ام، گویی در جزیره‌ای دورافتاده، جایی که صدای هیچکس به گوش نمی‌رسد. تنهایی، نقابی بر چهره‌ام می‌زند، نقابی که در پشت آن، احساساتم، همچون امواج سرکش دریا، در تلاطم و اضطراب‌اند.

گاه، تنهایی نه به معنای فقدان حضور دیگران، بلکه فقدان فهم و درک است. حس اینکه کسی نیست که عمق درونم را ببیند، کسی نیست که بتواند دردهای پنهانم را لمس کند. در این لحظات، تنهایی، همچون سایه‌ای سنگین بر دلم می‌افتد و نفس کشیدن را برایم دشوار می‌کند.

اما در دل این تنهایی، گاهی نوری سوسو می‌زند. نوری که مرا به خود می‌خواند، دعوتی به درون، به کشف خویشتن. شاید تنهایی، فرصتی است برای خلوت با خود، برای بازگشت به ریشه‌های وجودم. شاید در دل این سکوت، بتوانم صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #7
تنها و سرگردان در مسیر زندگی قدم می‌زنم، گویی هر قدمم پژواکی از سکوت است. به دنبال نشانه‌ای، نوری، یا حتی دستی که شاید مرا از این سرگردانی بیرون بکشد.
مسیر طولانی است و گاه سنگلاخ، اما در دل این سکوت و تنهایی، گاهی جرقه‌ای از امید می‌درخشد. شاید این راه هرچند دشوار، مقصدی داشته باشد که ارزش این همه بی‌قراری را داشته باشد.
تا آن زمان، تنها با قلبی پر از آرزو و ذهنی پر از سؤال، به این سفر ادامه می‌دهم... شاید روزی، جایی، پاسخی بیابم.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #8
کنار رودخانه نشسته بودم، سکوتی عجیب میان من و جریان آب حکم‌فرما بود. صدای آرامش‌بخش رود، گویی لالایی زمان بود برای دل خسته‌ام. قطره‌ها یکی پس از دیگری می‌گذشتند، درست مثل لحظه‌هایی که بی‌صدا از زندگی‌مان عبور می‌کنند.
باد آرام میان برگ‌ها می‌رقصید و آفتاب نرم‌نرم خودش را بر تن رود می‌پاشید. انگار جهان در این لحظه دست از هیاهو کشیده بود، تا من گذر عمرم را مرور کنم. به آن روزهایی فکر کردم که شبیه این رودخانه بودند، پر از جنبش و هیجان. اما حالا، تنها سکون بود و جریانی که هرچه را داشتم، با خودش می‌برد.
شاید زندگی همین باشد؛ کنار جویبار زمان نشستن، نگاه کردن، و در دل گفتن: «گذشت، و من هم با آن گذشتم.»
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #9
کنج اتاق نشسته بودم، در سکوتی که با صدای تلویزیون می‌شکست. برنامه‌ای پخش می‌شد، اما ذهنم جای دیگری بود. تنهایی عجیبی مثل پتویی سرد دورم پیچیده بود. انگار همه دنیا مشغول زندگی خودشان بودند و من، تنها، در این گوشه، جایی بین گذشته‌ای که نمی‌رود و آینده‌ای که نمی‌آید، گیر کرده بودم.


صدای خنده‌های مصنوعی تلویزیون، بیشتر از آن که مرا بخنداند، خلأ درونم را عمیق‌تر می‌کرد. دلم می‌خواست کسی کنارم باشد، کسی که این سکوت را بشکند، اما حقیقت این است که گاهی تنهایی، تنها رفیق آدم می‌شود. شاید هم بهترین رفیق، چون چیزی از آدم نمی‌خواهد، فقط هست...
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
675
پسندها
14,147
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #10
گاهی تنهایی را دوست دارم
نه به خاطر نبودن کسی
نه از سر دلگیری یا غم
بلکه برای خودِ تنهایی
که مرا به خودم می‌رساند،
به عمق سکوت، به آرامش خاموش.


گاهی تنهایی را دوست دارم
چون در آن صدای دنیا گم می‌شود
و صدای قلبم شنیده می‌شود.
چون در آن، فرصت هست
برای مرور آنچه که هستم،
برای کشف آنچه که گم کرده‌ام.


تنهایی مرا به یاد خودم می‌اندازد،
و گاهی تنها چیزی که نیاز دارم،
همین است.
 
امضا : شرور

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا