• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته های تنهایی | شرور کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع شرور
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 814
  • کاربران تگ شده هیچ

شرور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
18/8/18
ارسالی‌ها
688
پسندها
14,201
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
بر فراز افقی که تقدیر برایم ترسیم کرده است، با دلی رها و ذهنی آرام پر می‌گشایم. دیگر به گذشته‌ای که گذشت نمی‌اندیشم و از فردایی که هنوز نیامده بیمی ندارم؛ تنها در لحظه‌ی اکنون، سبکبال و بی‌قرار، خود را به آغوش آسمان می‌سپارم.


در این پروازِ خاموش، به دنبال راهی نیستم، چرا که شاید خود مسیر، همان آرامش گمشده باشد. هر نسیم، زمزمه‌ای از بودن است و هر تپش بال‌ها، یادآور این حقیقت که زندگی چیزی جز جریان ساده‌ی لحظه‌ها نیست.


شاید روزی دریابم که شادی و رهایی، نه در رسیدن به مقصدی دور، بلکه در همین پرواز آرام و بی‌پایان است؛ پروازی که تنهایی را به فرصتی برای اندیشیدن بدل می‌کند و اندوه را در وسعت آسمان، رنگ می‌بازد.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
18/8/18
ارسالی‌ها
688
پسندها
14,201
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
دیگر اسیر دیروز نیستم. غم‌ها را همان‌جا گذاشته‌ام، جایی که به آن تعلق دارند؛ در گذشته.
امروز برخاسته‌ام تا آینده‌ای تازه بسازم، آینده‌ای که هر لحظه‌اش لبریز از امید است.
دیگر زخم‌هایم مرا متوقف نمی‌کنند، بلکه نیرویی شده‌اند برای پرواز.
من با ایمان قدم برمی‌دارم، با یقین به اینکه فردا روشن‌تر از امروز خواهد بود.
از این پس، هر روز فرصتی‌ست برای دوباره آغاز کردن، برای رویا ساختن و برای زیستن با تمام وجود.
من آینده‌ام را با امید رنگ می‌زنم؛ و این بار، هیچ چیزی نمی‌تواند نور درونم را خاموش کند.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
18/8/18
ارسالی‌ها
688
پسندها
14,201
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
برای تقدیری که نیامده...

باران بی‌گاه تویی، برای ابری که هنوز نیامده بر پنجره‌های وجودم تند می‌کوبی.
چشمانت را ببند و گوش کن...هنوز نوایی از قدم‌های قضا به گوش نرسیده.
پس این همه شتاب برای چه؟
این همه اضطراب برای فردایی که شاید با چهره‌ای دیگر از راه برسد؟

تقدیر، پرنده‌ای است که هنوز در آشیانه زمان جوجه‌است.
ما چرا باید جنگلی از اشک بریزیم و زمین را برای پروازش خیس کنیم؟
اشک،گوهری است که فقط در برابر دردِ اکنون باید ریخته شود، نه در برابر ترسِ فردا.

من، در آغوشِ "حال" آرام گرفته‌ام.
همین اکنون،با همه رنج و شکوهش، تنها گهواره‌ای است که زندگی در آن تکان می‌خورد.
فردا...فردا رودی است که هنوز از کوهسار لحظه‌ها سرازیر نشده.
چگونه می‌توان برای آبی که هنوز جاری نیست،تشنه شد؟!

پس می‌خوانم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
18/8/18
ارسالی‌ها
688
پسندها
14,201
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
گاهی زندگی، همانند نخستین هوایی است که به ریه‌های نوزادی تازه متولد شده فرومی‌رود؛ سوزانک و بی‌رحم، اما نویدبخش آغازِ بودن.
نوزاد که می‌شکفد، جهان را تنها با یک نیاز می‌شناسد: نیاز به گرمای آغوش، به شیرین‌ای امید، به نوازشی که به او بگوید: "تو تنها نیستی." و برای رسیدن به این نیاز، با تمام نیروی ناچیزش تقلا می‌کند. گریه می‌کند، دست و پا می‌زند، تا طلبش را به گوش هستی برساند.


ما، فرزندان زمان، چه تفاوتی با او داریم؟

ما نیز در پهنه بیکران زندگی، زاده می‌شویم و می‌آموزیم که نیازمندیم. نیاز به محبت، همان نفسی که جان را زنده نگه می‌دارد. نیاز به زندگی، همان فرصتی که به بودنمان معنا می‌بخشد. و چه بسا گاهی، مانند همان نوزاد، در دریای تنهایی یا زیر سایه‌سار سختی، احساس درماندگی می‌کنیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : شرور

موضوعات مشابه

عقب
بالا