نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان انتقام یک تباهی | moon sun کاربر انجمن یک رمان

moon sun

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
1
امتیازها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
انتقام یک تباهی
نام نویسنده:
moon sun
ژانر رمان:
عاشقانه، پلیسی
کد رمان: 5801
ناظر رمان:
A asalezazi
خلاصه :
سال‌ها از آن روز بارانی می‌گذرد، اما گویی همین چند ساعت پیش اتفاق افتاده است. تمام جزئیات چهره و حرف هایش در آن روز را به یاد دارم. در تمام این سال‌ها که در زندان بودم، شب و روز به این موضوع فکر کردم که چگونه باید انتقام نابودی زندگی‌ام را بگیرم. وقتی با افرادی که باعث ویرانی من شدند روبه‌رو شوم، چه واکنشی نشان خواهم داد؟ دلم می‌خواهد نور زندگی‌شان را بگیرم، درست همان‌طور که آن‌ها روشنایی زندگی من را به تاریکی مطلق تبدیل کردند. این من هستم، یک تباه‌شده از عشق واین داستان انتقام یک تباهی است .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ghasedak.

Ghasedak.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,051
پسندها
3,142
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • مدیر
  • #2
Screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۹_۲۰۳۳۲۴_Samsung Internet.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

moon sun

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
1
امتیازها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام خالق عشق​

ترکیه - استانبول

مامور زندان : Mahkum Emir Ali, kendini göster.
امیر علی : Evet, buradayim.
مامور زندان : Eşyalarini topla ve benimle gel, bugün serbestsin kardeşim, inşallah bir daha buralara düşmezsin.
امیر علی : Eşyalarimi toplamak için biraz zaman ver, hemen geliyorum.
جابر : Git oğlum, inşallah yolun açik olur ve buraya yeni geldiğinde bana söylediğin sözleri unut. Hayatinin peşinden koş ve unutma ki intikam ateşi her şeyi yok eder ama aşk ateşi gül bahçesine dönüştürür.
امیر علی : Unutmayacağim, inşallah sağ kalirsin...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

moon sun

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
1
امتیازها
3
  • نویسنده موضوع
  • #4
امیر علی: نوچ! میرم ایران تا تکلیف املاک و دارایی‌هام و اون کارخونه و کارم رو که تو این ده سال سپرده بودم به مانی روشن کنم و خودم به همه چیز رسیدگی کنم .
حامد: پس بعد از اینکه همه کارها رو ردیف کردی، میری دنبالش؟
امیر علی: مگه دیوانه‌ام که برای خودم دوباره دردسر بتراشم؟
حامد: با اون شناختی که من ازت دارم، این که تا الان کاری نکردی عجیبه .
امیر علی: اینکه باور کنی یا نکنی به خودت بستگی داره. من کاملاً جدی گفتم که بیخیال سامان و کاراش شدم .
حامد: باشه، رسیدیم. فقط بیا اینا رو هم با خودت ببر.
امیر علی: اینا دیگه چیه؟
حامد: اینها مال بی‌بی ریحانه است. مگه یادت نیست گفته بودیم برای کار اومدی ترکیه؟ یکم سوغاتی و باقلواست از طرف تو خریدم که شک نکنه .
امیر علی: مگه داری سر بچه کلاه می ذاری ، تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

moon sun

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
1
امتیازها
3
  • نویسنده موضوع
  • #5
مانی: پس دو ساعته دارم با کی حرف می‌زنم؟ ولش کن، چیز مهمی نبود .
کامران: نگی هم حدس می‌زنم در چه مورد داشتی صحبت می‌کردی. حتما باز داشتی در مورد برادر عزیزت حرف می‌زدی .
مانی: معلومه! بعد بابا داداشم بود که همه کارها رو سروسامان داد و پشت من و آبجی هدی وایساد. اگه به اینجا رسیدیم، همش به لطف فداکاری‌ها و زحمت‌های اونه .
کامران: اوکی بابا! حالا چرا دلخور شدی؟ اگه داداش توئه، پسر دایی منم هست .

پیام های گوشی کامران
پگاه: کامران، به محض رسیدن امیر علی بهم خبر بده؟
کامران: بی‌خود، لازم نکرده .
پگاه: اگه نگی به بابا میگم پا شدی با مانی رفتی فرودگاه دنبالش.
کامران: شکلک خنده !
پگاه: کامران!
کامران: بزار از راه برسه بعد شروع کن. اون ۱۰ سال پیش هم بهت گفت نه واضح گفت یه نفر دیگه رو دوست داره،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

moon sun

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
5
پسندها
1
امتیازها
3
  • نویسنده موضوع
  • #6
امیر علی: پس اعتراف می‌کنی زورت بهم نمیرسه دیگه نه؟
راوی: دست کامران که برای ریختن باقی مانده چای روی کت مانی بلا آمده بود، همان جا ایستاد و قلبش به تپش افتاد و ناگهان به سرعت برگشت تا صاحب آن صدا را ببیند؛ با آن هیکل چهارشانه و چشمان آبی که خوب می‌دانست در تمام این سال‌ها جز دیوارهای سرد زندان جایی را ندیده است. ناگهان به گذشته پرتاب شد :
« حامد معلوم هست چی میگی؟ منو امیر علی از بچگی باهم بزرگ شدیم. اون یه نخ سیگار هم با خودش بیرون نمی‌بره، چه برسه مواد! خل شدی منظورت چیه کار سامانه؟چی داری میگی؟ مگه اون دختره قرار نبود با امیر علی ازدواج کنه؟ اونجا چه خبره ! » بی اختیار لیوان از دستانش سر خورد و امیر علی را طوری در آغوش کشید که گویا برادر مرده‌اش رضا برگشته است.
امیر علی: منو بغل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا