- تاریخ ثبتنام
- 4/2/25
- ارسالیها
- 38
- پسندها
- 97
- امتیازها
- 103
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #21
نویسنده : سلام به همهی دوستان! عیدتون مبارک! بهترینها رو برای هرکدومتون آرزو میکنم. بریم سراغ یه قسمت جدید از رمان.
راوی: امیرعلی به سمت میزی که از سایر حضار در کافی شاپ فاصله بیشتری داشت، حرکت کرد. دلاش نمیخواست آرامش دیگران را با پرحرفیهای مانی به هم بزند. دست دراز کرد تا صندلی را از زیر میز بیرون بکشد که دستی روی شانهاش نشست.
سهیل: ببخشید، شما آقای امیرعلی نهاوندی هستید؟
امیرعلی: بله، خودم هستم. شما؟
سهیل: من همکار کامران هستم، سهیل فخیم.
امیرعلی: خوشوقتم، ولی این دیدارتصادفی نیستمگه نه؟ اتفاقی افتاده؟
سهیل: نه، از ادارهکامران رو احضار کردن. برای همین تلفن همراهشدر دسترس نیست. منو فرستاد به شما...
راوی: امیرعلی به سمت میزی که از سایر حضار در کافی شاپ فاصله بیشتری داشت، حرکت کرد. دلاش نمیخواست آرامش دیگران را با پرحرفیهای مانی به هم بزند. دست دراز کرد تا صندلی را از زیر میز بیرون بکشد که دستی روی شانهاش نشست.
سهیل: ببخشید، شما آقای امیرعلی نهاوندی هستید؟
امیرعلی: بله، خودم هستم. شما؟
سهیل: من همکار کامران هستم، سهیل فخیم.
امیرعلی: خوشوقتم، ولی این دیدارتصادفی نیستمگه نه؟ اتفاقی افتاده؟
سهیل: نه، از ادارهکامران رو احضار کردن. برای همین تلفن همراهشدر دسترس نیست. منو فرستاد به شما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش