• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

فن فیکشن فن‌فیکشن بابا لنگ‌ دراز فراموش کار من | فاطمه بهار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع فاطمه بهار
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 19
  • بازدیدها 931
  • کاربران تگ شده هیچ

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
بابالنگ دراز مهربان!
اخیراً احساس می‌کنم چیزی آزارتان می‌دهد! با توجه به جمله‌ای که چند روز پیش گفتید، کمی از نظر روحی به هم ریخته‌ام.
«در خدمتتان هستم، مگر این‌که پیمانه‌ی عمر پر شود!» این، عین جمله‌‌‌ی شماست که چند روزی‌ست به شدّت نگران و بی‌تابم کرده است. نگرانی از این‌که نکند مانعی بر سر راه سلامتی شما وجود داشته باشد!
با خود می‌اندیشم شاید این جمله را از روی تعهّدی که به دوستی‌مان دارید بر زبان آورده‌اید، شاید هم، چون گذشته سر به سرمان می‌گذارید (این کاری‌ست که شما به خوبی از پسِ آن بر می‌آیید و تا اشکمان را جاری نکنید، آرام و قرار نمی‌گیرید).
اما گاه نگرانی چون بختک به جانم می‌افتد و راه نفسم را می‌بندد.
می‌دانید؟ من دلم می‌خواهد شما همیشه سالم و سرزنده باشید. درست مثل گل‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه بهار

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
بابالنگ دراز عزیز! وقتی به شما می‌اندیشم، در قلبم اتفاق عجیبی رخ می‌دهد که نمی‌دانم نامش چیست.
حسی شبیهِ به پرواز درآمدنِ همزمانِ تعدادِ بیشماری پروانه را تجربه می‌کنم که نمی‌دانم هدفشان از پریدن همزمان چیست و اصلاً مقصدشان کجاست. می‌دانید؟
گاهی فکر می‌کنم نام این حس، اشتیاق است. اشتیاق برای دیدن شما، شنیدن صدایتان، اشتیاق برای اینکه بدانم آیا شما نیز وقتی به من فکر می‌کنید، دلتان مثل من پروانه‌ای می‌شود یا خیر!
می‌دانید؟ پروانه‌های من موجودات عجیب و سر به هوایی هستند. زیرا حتی خودشان هم نمی‌دانند به کجا می‌روند. فقط یک دفعه حس می‌کنند باید پرواز کنند. می‌خواهم مقصدی برایشان تعیین کنم تا خود را آواره‌ی دستان غریبه نکنند. و چه مقصدی بهتر از دستان شما!
می‌خواهم این بار که قصد پریدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه بهار

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
بابا لنگ دراز عزیز سلام.
چند روزی می‌شود که برایتان نامه ننوشته‌ام. لطفاً مرا بابت این قصور، ببخشید. دلیلش بی‌معرفتی یا فراموشی نیست؛ بلکه حال روحی بدی است که این روزها گریبانم را گرفته.
مدتی است سؤالی ذهن مرا به خود مشغول نموده و آن این است که چرا دنیا انقدر وحشیانه، بی‌رحم شده است؟
اخیراً چنان اتفاقات عجیب و هولناکی رخ می‌دهد که آدم تصورش را هم نمی‌تواند بکند.
مانند همین خبری که در هفته‌ی گذشته، تیتر یک روزنامه‌ها شد: قتل زن جوان توسط پسرخاله!
بابا جان! ترس، مثل زلزله به جانم افتاده. من از جان خودم نمی‌ترسم؛ ترس من این است که مبادا در این میان، بلایی طبیعی یا غیر طبیعی متوجه جانِِ عزیز شما شود!
نکند زبانم لال، زلزله بیاید و آسیبی به جسم و روح شما برساند؟
مبادا فرد یا افرادی با شما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه بهار

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
بابا لنگ دراز عزیز،
می‌خواهم از دلتنگی‌ام برایتان بنویسم.
شاید کمی عجیب و حتی خنده‌دار به نظر برسد، اما دلم برای خیابان‌های شهرتان تنگ شده است! شهری که هیچ‌گاه در آن پا نگذاشته‌ام، اما در خیالم بارها در خیابان‌هایش قدم زده‌ام و انگار بخشی از خاطراتم را در آن، جا گذاشته‌ام.
گاه روی نقشه به دنبال محل کار شما و حتی محل زندگیتان می‌گردم و گاه، خود را در خیابان‌ها و کوچه‌هایی تصور می‌کنم که مسیر همیشگی شماست.
به درختان سرسبز، گل‌های زیبا، آسمان آبی و پرندگان کوچکی می‌اندیشم که شما را می‌بینند و از صدای خنده‌هایتان جان می‌گیرند.
به خاطراتی فکر می‌کنم که در محل کار و زندگیتان، با دوستان یا عزیزانتان ساخته‌اید و آرزو می‌کنم که ای کاش من نیز جزئی از آن خاطرات بودم، در آن خیابان‌‌ها قدم می‌زدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فاطمه بهار

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
بابالنگ‌دراز عزیز،
این اندیشه که ممکن است دلیل دیر آمدن‌های شما یک بیماری _زبانم هزار بار لال_ صعب‌العلاج باشد، سخت مرا آزار می‌دهد.
تصور اینکه عزیزترین فرد زندگی‌ات که از قضا همیشه چهره‌ای شاد و مثبت از او مشاهده نموده‌ای، درگیر بلا باشد و تو کاری از دستت برنیاید، می‌تواند زندگی را به کامت زهر کند.
گاه با خود می‌اندیشم که سایه‌های سیاهِ بلا همیشه و همه جا در تعقیب شما هستند. حاضرم تمام آن سایه‌ها را به جان بخرم، اما شما همیشه با طراوت و قوی بمانید، درست مانند گل‌های گردوییِِ گوشه‌ی خانه!
اخیراً افسانه‌ی زیبایی توجهم را به خود جلب نموده که مدعی‌ست بوسیدنِ کفِ دستِ فردِ بیمار، موجب افزایش طول عمر وی می‌گردد. هر چند می‌دانم افسانه‌ها پایه و اساس علمی ندارند، اما گاهی انسان می‌تواند با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه بهار

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
بابالنگ‌دراز!
قلم در دستانم می‌لرزد. باز آهنگ نوشتن کرده‌ام اما از کجا باید شروع کنم؟! از گلایه‌های کوچکی که بابت دیر آمدن‌هایتان به قلبم راه یافته‌اند، از دلتنگی‌های بی‌پایانی که همچون برگ‌های خزان بر قلبم می‌بارند یا از عشقتان که سینه‌ام را در آغوش گرفته؟!
بگذارید از «عشق» شروع کنم. همان که گفته‌اند «سرآغاز همه چیز است».
بابای عزیز! عشقی که به شما دارم، آنقدر قدرتمند است که حتی فاصله نیز نمی‌تواند از قدرتش بکاهد. گاهی آرزو می‌کنم که ای کاش می‌توانستم قلبم را از سینه بیرون بکشم و این ماهیچه‌ی صورتی را از بند عشقتان رها کنم تا برای لحظه‌ای _تنها برای لحظه‌ای_ آسوده باشد. اما افسوس که حتی تصور این جدایی، وحشت را به وجودم سرازیر می‌کند.
بابا! به گمانم رنگ عشق، سبز است. «سبزِ پیچکی» نامی‌ست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه بهار
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] parvazii

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
از دخترک خیال‌پرداز به بابالنگ‌دراز!
می‌دانید بابا؟ خیلی دشوار است که تمام روز منتظر پیام یا کلامی از دوست چندین‌سالهٔ عزیزت باشی و هم‌زمان به کارهای روزمره‌ی خویش رسیدگی کنی. درست مانند این است که در قعر جهنم نشسته باشی و آشپزی کنی، ظرف بشویی، مطالعه کنی یا...
وقتی انسان شخصی را دوست دارد، جهان رنگ و بوی دیگری دارد. روزها لبریز از شادی و شب‌ها پر از آرامش‌اند، روح و جسم در سلامت کامل به سر می‌برند و ذهن، مدام افکار مثبت در خود می‌پروراند.
اما امان از روزی که آن شخص عمداً یا سهواً دوری پیشه کند. دیگر هیچ‌یک از زیبایی‌های جهان به چشم این انسانِ شوربخت نخواهد آمد. روزها با اضطراب و شب‌ها با اشک و آه خواهد گذشت و ذهن دیگر قادر نخواهد بود که افکار مثبت در خود بپروراند. روح و جسم نیز در هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه بهار
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] parvazii

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
بابالنگ‌دراز عزیز!
این روزها دنبال راه و روشی می‌گردم که زخم نبودتان را التیام بخشم. به عنوان مثال، به ذهنم می‌رسد که هدیه‌ای برایتان بگیرم، به دیدنتان بیایم، با شما برنامه‌ی مسافرت بچینم یا اصلاً با تلفن شخصیتان تماس بگیرم... اما افسوس که شماره‌تان را ندارم؛ تازه مطمئن نیستم اگر با شما تماس بگیرم پاسخ می‌دهید یا خیر! این روزها من در بیچاره‌ترین حالت ممکنم. همچون روحی که دستش از دنیا کوتاه شده، دستم به شما نمی‌رسد. به گمانم تنها، «نوشتن» راه چاره است.
شاید قلم و کاغذ نتوانند جای خالی شما را پر کنند، اما شاید برای التیام روح خسته‌ام اندکی کارساز باشند.
بابای خوش‌قلب من، می‌دانم راضی به غمم نیستید، اما باید بدانید که حس دلتنگی، واکنش طبیعی دل است به دوری! انسان در چنین شرایطی باید به خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه بهار
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] parvazii

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
بابای عزیز، سلام.
چندی‌ست دست چپاولِ دشمن بر سرزمینمان سایه افکنده است که امیدوارم در میان این درگیری‌ها و بمب و موشک‌ها، سالم باشید.
جنگ تنها سه حرف دارد، اما همین سه حرف، اگر روزی خدایی ناکرده بین دو کشور رخ دهد، باعث ایجاد آشوب اجتماعی و آشفتگی روحی بسیاری از انسان‌های بی‌گناه خواهد شد.
هم اکنون ما با دشمنی سر و کار داریم که اصلاً روی نقشه وجود ندارد و فکر هم نمی‌کنم که به جز آمریکا و چند کشور اروپایی، کشورهای دیگر دنیا آن را به رسمیت بشناسند.
این کشور، تنها یک تکّه‌ی غصب شده از زمین خداست که در برابر عظمت سرزمین ما، لکّه‌ی کوچکی بیش نیست!
هر چند بسیار مضحک است که چنین لکه‌ی حقیری جرأت ت*جاوز به خاک مقدّس میهن ما را به خود داده است؛ اما بابا جان! جنگ چه با یک کشور بزرگ باشد یا کوچک، در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه بهار
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] parvazii

فاطمه بهار

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
211
پسندها
1,306
امتیازها
8,213
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
بابا لنگ دراز عزیز سلام.
خبر آسمانی شدنِ مادربزرگتان _عزیزی که عزیزترینتان بود_ دلم را فشرد.
وقتی با حسرت سؤال کردید که مِن بعد لحظه ی تحویل سال، کجا بروید، قلبم آتش گرفت و دیدن حال روحی نامساعدتان برای لحظاتی تمام دنیا را به چشمم تیره و تار نمود.
ای کاش می توانستم چرخ فلک را به کام شما بچرخانم، اما چه کنم که نه زورم به این هیولای بی شاخ و دمِ خودسر می رسد، نه عمر و سرنوشت دیگران به دست من است!
می دانید به چه می اندیشم؟! به یافتن راه چاره ای برای تسکین دل غمدیده‌تان و اینکه چگونه می توانم شما را از باتلاق غم و ناامیدی بیرون بکشم!
پیشنهاد می کنم به آرزوهای برآورده نشده ی مادربزرگ جامه ی عمل بپوشانید!
شاید یکی از آن آرزوها این باشد که ایشان یک روزی، یک جایی دوست داشتند در آستانه ی عید، گل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : فاطمه بهار
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] parvazii
عقب
بالا