• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان در میانِ آن‌ها | تینا افشار کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع unknownme
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 1,520
  • کاربران تگ شده هیچ

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
نزدیک که شد، نگاهی کوتاه به اون دوتا انداخت که روی زمین افتاده بودن اخم کرد. خم شد یکی‌شونو کنار کشید اون یکی رو هم به دیوار تکیه داد. انگار نه انگار دو نفر پخش زمین بودن دست‌هاش آروم، بی‌شتاب...مثل کسی که با این صحنه ها غریبه نیست رو به من برگشت صدای کفش‌هاش روی بتن سرد انبار می‌پیچید.
- خوش‌دست بودی!
نگاهش رو به دست‌هام که هنوز از بالا بسته بودن انداخت و با لحنی بین تمسخر و تحسین گفت:
- البته بهتره بگم خوش‌پا بودی!
صداش خش‌دار و شمرده بود. من از بین میله‌ها پشتم رو به دیوار چسبونده بودم. هنوز نفسم درست جا نیفتاده بود، اما حتی پلک نزدم. نگاهی انداخت، انگار دنبال ترک برداشتن یه نقاب باشه!
- همه می‌گفتن اهل حرف نیستی... ولی من فکر می‌کردم بالاخره یه‌جایی می‌بُری.
فقط نگاهش کردم نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
عرق سرد روی شقیقه‌هام نشسته بود ولی خبری از نفس‌های آروم نبود. فشارِ مداوم طناب روی عصب‌هام، یه درد مداوم و ریز به جونم انداخته بود که از انگشت‌هام تا شونه‌هام می‌پیچید. طناب فرسوده بود به حدی که اگر یکم تکونش می‌دادم پاره می‌شد. پامو به میله‌های پشت سر کوبیدم و خودم رو جلو کشیدم و سریع خودمو دوباره به عقب هول دادم. نفس‌هام تند بودن بارها این حرکت رو تکرار کرده بودم فکر می‌کردم زودتر طناب پاره بشه ولی نشده بود اما این‌بار فرق داشت بدنم سفت‌تر شده بود و عزمم جزم‌تر؛ طناب آروم‌آروم داشت کشیده میشد با یه حرکت محکم‌تر دست‌هام آزاد‌تر شد. درد از مچم تا قفسه‌ی سینم کشید ولی دندون‌هام رو رو‌ی هم فشار دادم و ادامه دادم بازوی راستم یه لحظه لرزید. نفس عمیقی کشیدم و خودم رو بالا کشیدم و با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
سرم رو چرخوندم محوطه‌ی کارگاه مثل یه شهر ارواح بود. انگار زمان اینجا سال‌ها پیش متوقف شده بود؛ ساختمون‌های نیمه‌کاره با اسکلت‌های آهنی زنگ‌زده، دیوارهایی که انگار قرن‌ها بود رنگی به خودشون ندیده بودن، پنجره‌های شکسته مثل چشم‌هایی بودن که همیشه زیر نظر ت داشتن، خزه‌هایی که از گوشه‌های دیوار بالا رفته بودن، یه بوی ترکیبی از خاک نم‌زده و آهن سوخته تو هوا پیچیده بود. قدم‌هام آروم و حساب‌شده بودن صدای هر قدم مثل کوبیدن پتک توی سکوت فضا می‌پیچید. سرم رو پایین گرفته بودم، ولی چشم‌هام دائم اطرافو می‌پاییدن. یه جوری جلو می‌رفتم انگار پشت هر دیوار، یه تهدید منتظرم بود.
همون موقع که داشتم از کنار یه ستون فروریخته رد می‌شدم، یه صدا شنیدم. نه بلند، نه واضح! یه چیزی شبیه زمزمه بود صدا زیر و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
ساعت: حدود ۱۰ شب |مکان: محله‌ی تکدی‌گرها
موتور رو خاموش کردم، نفس عمیقی کشیدم صدای تق‌تق موتوری که تازه خاموش شده بود توی گوشم می‌پیچید. اطراف تاریک بود، ولی نور چند تا لامپ کم‌جون که از سقف کانکس‌ها آویزون بودن، مثل ستاره‌هایی زرد توی شب می‌لرزیدن هنوز همون چندتا کانکس زنگ‌ زده بی‌نظم کنار هم چیده شده بودن. زمین پر از ته‌سیگار، نایلون، قوطی‌های له‌شده و رد پای کوچیکی بود که انگار هر روز تکرار می‌شد. صدای خنده‌های خفه از یکی از کانکس‌ها بلند بود. چندتا بچه، با لباس‌های پاره و دست‌های چرک، دور یه آتیش کوچیک جمع شده بودن. یکی‌شون یه کلاه پشمی بزرگ‌تر از سرش رو پایین کشیده بود و داشت با دو تا تکه چوب بازی می‌کرد. چشم‌هاش برق خاصی داشتن هم ترس و هم کنجکاوی، یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
نفس‌هام تند شده بود دلم مثل درِ زنگ‌زده‌ای که مدام باز و بسته میشه، به قفسه‌ی سینه‌م می‌کوبید اون روبه‌روم ایستاده بود هنوز همون ارباب لعنتی… فقط کمی پیرتر، کمی خمیده‌تر، ولی هنوز همون مار پُشتِ عصا بود! سمیرا بینمون ایستاد دست‌هاشو مثل سد باز کرده بود .نفس‌نفس میزد ولی محکم بود. نگاهم تو چشم‌هاش رفت اون چشم‌هایی که یه عمر دیده بودن چه بلایی سر بچه‌ها اومده، ولی هنوز گرم بودن هنوز دلش می‌سوخت، حتی برای من! دستم لرزید یه لحظه مکث کردم ولی ارباب نه اون لبخند نحسش رو آروم‌تر و عمیق‌تر کرد. یه کم جلو خم شد صداش نرم بود ولی مثل خراش رو شیشه بود:
- فقط بلدی داد بزنی علی جون هیچ وقت جرئت نداشتی دست بالا ببری… مثل همیشه هنوزم همون بچه‌ی بی‌ارزشی که کف زمین می‌لرزید، نه؟
اون «علی جون»...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
پاهام می‌لرزید هر قدم که برمی‌داشتم، انگار وزن دنیا رو دنبال خودم می‌کشیدم نفس‌نفس‌زنان جلوی ساختمون رسیدم. ساختمون مثل همیشه همونجا بود، ساده و ساکت، انگار منتظر برگشتنم فقط یه پناه کوچیک که یه روزی واسه فرار از همه چی انتخابش کرده بودم نور تیر چراغ برق، یه تیکه از سنگفرش جلوی پامو روشن کرده بود. سایه‌م بلند و لاغر رو دیوار روبه‌رو کشیده شده بود خسته و زخمی! بی‌اختیار دستم سمت جیبم رفت. کلید هنوز اونجا بود. سرد و آشنا، مثل یه تیکه‌ی کوچیک از چیزی که هنوز مال خودم بود دم در رسیدم. دستم بالا رفت کلیدو تو مشت فشار دادم، خواستم تو قفل بندازم که یه چیزی وادارم کرد وایسم. سرمو آروم بالا آوردم. کوروش بود، به دیوار تکیه داده بود با همون کت تیره‌ی همیشگی دست‌هاش تو جیب و سرش کمی خم شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
کوروش هنوز مشغول بود. با همون حوصله‌ی عجیب و شبیه آرامش قبل از طوفان، گاز استریل رو آروم روی زخم‌هام فشار می‌داد، با یه گوشه‌ی تمیز، خون خشک‌شده‌ی کنار لبمو پاک کرد. دردش تیز بود، اما دیگه اون‌قدر خسته بودم که حتی اخمم هم درنیومد. یه تیوپ کوچیک از کیف درآورد، نوک انگشتش رو به کرم آغشته کرد و با دقت رو ترک لبم گذاشت. همون‌طور که مشغول بود، بی‌هوا شروع به حرف زدن کرد صداش صاف و نرم بود، مثل کسی که بارها و بارها این حرف‌ها رو تو ذهنش گفته، فقط حالا داشت با صدا تکرارشون می‌کرد.
- امروز رفتم اداره...
مکث نکرد، فقط یه لحظه سرشو پایین‌تر آورد تا نور بهتر بتونه جای زخم کنار گردنم رو نشونش بده.
- گفتن ظهر تورو دزدیدن!
دستمال رو تو سطل کوچیک کنار مبل انداخت، نفسش با آه از بین دندون‌هاش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
ساعت ۳ بعدازظهر | خانه‌ی کوروش

نور آفتاب بهاری از پشت پنجره‌ی بزرگ نشیمن، مستقیم روی فرش پهن شده بود. گرمای دلچسبی توی خونه بود، از همون حس‌هایی که آدمو وسوسه می‌کنه دراز بکشه و چشم‌هاشو ببنده ولی من و پارسا، وسط زمین نشسته بودیم و با یه جعبه لگو رنگارنگ سرگرم بودیم. دیشب با تمام سختی‌هاش تموم شد و صبح کوروش با زور منو اینجا آورد که حالم رو خوب کنه و فکر می‌کنم موفق بوده یکم ذهنم رو آزاد کنه. پارسا زانو زده بود، موهای قهوه‌ای‌ش تو نور آفتاب یه درجه روشن‌تر شده بود تکه‌های لگو رو یکی‌یکی تو دستش جا میزد، با دقت خاصی همون‌طور که لبشو کمی گاز گرفته بود شبیه وقتی کوروش روی پرونده‌ها تمرکز می‌کرد یه شباهت‌هایی به باباش داشت، اما اون چشم‌های درشت و بادامی و اون حالت مژه‌ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
لبخندی زدم و سرمو تکون دادم. چند ثانیه بعد، صحرا با سینی چای وارد شد. چای‌های کمرباریک، بخار می‌کردن و عطر هل توی خونه پیچیده بود سینی رو روی میز گذاشت و روی مبل نشست و به ما نگاه کرد.
- شما دوتا مهندس قراره تا شب این خونه رو بفرستین هوا؟ بعد میگه هیچ‌کارم!
من لیوانی از تو سینی برداشتم و گفتم:
- نه، فعلاً داریم تست می‌گیریم هنوز چیزی منفجر نشده! هنوز واقعا هیچ‌کارست!
پارسا با افتخار گفت:
- ماشینم در مخفی داره! عمو علی یادم داد!
صحرا خندید و موهای پارسا رو بهم ریخت.
- خب پس اگه یه شب ماشین بابات غیب شد، می‌دونم تقصیر کیه!
روبه صحرا گفتم:
- کاش صبر می‌کردی کوروشم بیاد بعد چایی بخوریم.
لبخندی زد:
- همین نزدیک‌هاست الان‌هاست که برسه نگران نباش!
در همون لحظه، صدای چرخیدن کلید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

unknownme

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/4/25
ارسالی‌ها
45
پسندها
223
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
کوروش آخرین جرعه‌ی چای رو نوشید، سر استکان رو به نعلبکی رسوند و صدای نرم برخودش با نعلبکی، سکوتی کوتاه توی نشیمن انداخت. هوا هنوز بوی هل و چای داغ می‌داد، ولی حالا انگار چیزی از جنس نگرانی، نامرئی بین حرف‌ها پخش شده بود. صحرا نگاهی گذرا به دست‌هام انداخت. اخم‌های کوچیکی گوشه‌ی ابروهاش نشست، ولی زود صافش کرد و بعد، خیلی عادی رو به کوروش گفت:
- زخم‌هاش خیلی عمیق نیستن… ولی واقعاً نباید پانسمان درست‌ و حسابی بشه؟ اگه عفونت کنه چی؟
کوروش بدون اینکه فوراً جواب بده، نگاهش به سمت پارسا رفت که وسط فرش روی زمین نشسته بود و با وسواس بچه‌گونه‌اش، چرخ‌های ماشینش رو تنظیم می‌کرد. فقط چند ثانیه مکث کرد و بعد، نرم و کنترل‌شده گفت:
- الان وقت گفتن این چیزا نیست.
بعد همون لحظه، بی‌مکث لحنشو عوض...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : unknownme

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا