• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جانْفزا | محدثه اکبری کاربر انجمن یک رمان

mmmahdis

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/4/25
ارسالی‌ها
3
پسندها
11
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
جانْفزا
نام نویسنده:
محدثه اکبری
ژانر رمان:
تراژدی، عاشقانه
کد رمان: 5846
ناظر: Raha~ Raha~

خلاصه:

دختر و پسری از طبار لیلی ومجنون...
عاشقانی که به نظاره یکدیگر از دور خو گرفته‌اند....
روزی از روز‌های عاشقی، که درد دوری بر یکی از عشاق سخت می‌گیرد...
برای بازگوی عشقش به سمت دلبر می‌رود....
دلداده‌ای را که در کنار محبوبش می‌بیند به مجنونی واقعی بدل شده، قصد می‌کند سر به بیایان بگذارد؛ اما...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

AROOS MORDE

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
10/7/21
ارسالی‌ها
2,070
پسندها
23,875
امتیازها
46,373
مدال‌ها
27
سن
22
سطح
30
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c (1).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AROOS MORDE
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Raha~

mmmahdis

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/4/25
ارسالی‌ها
3
پسندها
11
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
صدای ضبط‌شده‌ای که شماره ۵۴ را صدا زد، مرد مراجعه‌کننده را از فکر خارج کرد. از روی صندلی‌های فلزی درون بانک از کنار دختر بچه‌ای زیبا و دوست داشتنی بلند شده به سمت میز سوگل رفت، روی صندلی چرخ داری نشسته دستانش را روی میز گذاشت و از او درخواست کرد کاری که می‌خواهد را انجام بدهد.
بعد از به انجام رساندن کار مراجع، احساس گرسنگی زیادی کرد، تصمیم گرفت به آشپزخانهٔ نقلی بانک برود. از جایش که بلند شد، سونیا صدایش زد و آهسته پرسید:
- کجا میری؟
- گرسنم شده ناجور، میرم ببینم توی آشپزخونه چیزی پیدا می‌کنم بخورم یا نه؟
صدای تلفن میز سونیا که بلند شد نگاهش کرده و سپس پاسخ سوگل را داد:
- آها. برو اگه پیدا شد که هیچ، نشد، من فقط شکلات دارم.
دست بر شانه سونیا نهاده و لبخند زد.
- شکلات رو که خودمم دارم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

mmmahdis

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
22/4/25
ارسالی‌ها
3
پسندها
11
امتیازها
30
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
هرچه نفرت در وجودش داشت را به چشمان آبی رنگش تزریق کرد و با اخمی که میان ابروانش خطی عمودی کشیده بود به رییس زل زد. اما بنیامین بدون توجه به نگاه پر اخم سوگل عطر لبخندش را پی در پی به سویش می‌فرستاد.
سوگل از همین لبخند تنفر داشت، از عشقی که ثانیه به ثانیه در چشمان او می‌دید. از اتاق خارج شد و موهای قهوه‌ای رنگش را زیر مقنعه مشکی‌اش مرتب کرده به بیرون رفت.
مرد جلوی در بانک، از گرمای بیش از حد هوا به درخت اکالیپتوسی که در جدول ایستاده و دستانش را سایه‌بان زمین زیر پایش کرده بود، پناه برده و انتظار می‌کشید.
سوگل جلو رفت و مرد را که سرش زیر افتاده و پایش روی سنگ‌فرش‌ها نقش‌های نامفهوم می‌کشید صدا زد:
- گفتین کارم دارین؟!
میلاد صدای سوگل را که شنید، سرش را بلند کرد و با دیدن او چشمانش برق زد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 3, کاربر: 1, مهمان: 2)

عقب
بالا