- نویسنده موضوع
- #11
لباسهایش را آویزان کرد و دوباره به سالن برگشت که پدرش از دستشویی که آنسوی سالن بود خارج شد، با دیدن او شادمان گشت و گفت:
- سلام باباییم!
سروش به سمتش آمده گونه تک دخترش را بوسید و گفت:
- سلام دختر قشنگم کی اومدی؟
- تازه رسیدم بابایی.
- خب پس بریم ببین بابا چه کرده! یه غذای پختم انگشتاتم میخوری!
سوگل دستانش را بههم زده، به چشمان مهربان و سیاه پدر نگاه کرد و گفت:
- آخ جون چی غذا داریم؟
سروش لبخند عریضی زده و گفت:
- ماکارونی!
سوگل خندهاش گرفت، سروش با اخم ساختگی گفت:
- مسخره نکن دیگه همین ماکارونیرو خوب درست میکنم!
سوگل بشکنی زد و با لبخند گفت:
- منم عاشق همین ماکارونیهاتم!
به سمت آشپزخانهای که از کابینتهای ام در اف پر شده و فرشی گلیمی در آن پهن بود رفتند، سوگل با کمک پدرش میز را...
- سلام باباییم!
سروش به سمتش آمده گونه تک دخترش را بوسید و گفت:
- سلام دختر قشنگم کی اومدی؟
- تازه رسیدم بابایی.
- خب پس بریم ببین بابا چه کرده! یه غذای پختم انگشتاتم میخوری!
سوگل دستانش را بههم زده، به چشمان مهربان و سیاه پدر نگاه کرد و گفت:
- آخ جون چی غذا داریم؟
سروش لبخند عریضی زده و گفت:
- ماکارونی!
سوگل خندهاش گرفت، سروش با اخم ساختگی گفت:
- مسخره نکن دیگه همین ماکارونیرو خوب درست میکنم!
سوگل بشکنی زد و با لبخند گفت:
- منم عاشق همین ماکارونیهاتم!
به سمت آشپزخانهای که از کابینتهای ام در اف پر شده و فرشی گلیمی در آن پهن بود رفتند، سوگل با کمک پدرش میز را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر