- تاریخ ثبتنام
- 22/4/25
- ارسالیها
- 70
- پسندها
- 85
- امتیازها
- 148
- مدالها
- 1
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #31
میلاد با حالی نزار روی زمین، روبهروی کولر دراز کشیده و پاهایش را رویهم انداخته و ساعد دست چپش را روی چشمان حزینش گذاشته بود، چشمانی سوزناک از اشک!
ذهنش مدام به چهار ساعت قبل برمیگشت، زمانی که سوگل را دست در دست مردی دیگر دید و این یادآوری بر درد قلبش میافزود، چه دعوایی دردناکی بین قلب و مغزش ایجاد شده و مغز برای گریاندن قلبش هر کاری میکرد!
دست راستش را روی سینه ترکخوردهاش گذاشته و با چانهای لرزان به صدای قلب تب دارش گوش سپرد. قلبی که شادیِ عشق را نچشیده نالان شد. دلی که دست به سمت دل دلدار دراز کرده او دست به قلب دیگری داده بود.
روناک از ظهر که پسرش با اینحال به خانه آمد نگران شده و حالا از کنار گلخانه بزرگشان به میلادش زل زده بود.
چه شده که حال پسرکش به این روز افتاده و از ظهر...
ذهنش مدام به چهار ساعت قبل برمیگشت، زمانی که سوگل را دست در دست مردی دیگر دید و این یادآوری بر درد قلبش میافزود، چه دعوایی دردناکی بین قلب و مغزش ایجاد شده و مغز برای گریاندن قلبش هر کاری میکرد!
دست راستش را روی سینه ترکخوردهاش گذاشته و با چانهای لرزان به صدای قلب تب دارش گوش سپرد. قلبی که شادیِ عشق را نچشیده نالان شد. دلی که دست به سمت دل دلدار دراز کرده او دست به قلب دیگری داده بود.
روناک از ظهر که پسرش با اینحال به خانه آمد نگران شده و حالا از کنار گلخانه بزرگشان به میلادش زل زده بود.
چه شده که حال پسرکش به این روز افتاده و از ظهر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.