• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آسمون آبی من | سمندون کاربر انجمن یک رمان

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
آسمون آبی من
نام نویسنده:
سمندون
ژانر رمان:
#عاشقانه#اجتماعی#درام
کد ناظر: 5854
ناظر: Raha~ Raha~


داستان حول پسریه به نام سهیل که فردی درونگراست. تو دانشکده هنر با دختری که به شدت برونگراست اما، رازی داره که سهیل رو هم به مرور درگیرش میکنه، آشنا میشه. به مرور سهیل رو از دنیای ساختگی خودش بیرون میکشه و شخصیتش رو به چالش میکشه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Abra_.

مدیر آزمایشی کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی کتاب
تاریخ ثبت‌نام
17/2/24
ارسالی‌ها
93
پسندها
1,464
امتیازها
9,613
مدال‌ها
7
سن
20
سطح
8
 
  • مدیر
  • #2
IMG_20250501_184704_079.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Abra_.

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
کد ناظر: 5854
ناظر: Raha~ Raha~


داستان حول پسریه به نام سهیل که فردی درونگراست. تو دانشکده هنر با دختری که به شدت برونگراست اما، رازی داره که سهیل رو هم به مرور درگیرش میکنه، آشنا میشه. به مرور سهیل رو از دنیای ساختگی خودش بیرون میکشه و شخصیتش رو به چالش میکشه.
مشاهده فایل‌پیوست 695401
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
فصل۱
#پارت‌یکم

"بوم نقاشی"

گوشی تو دستمه ، باید جوابش بدم مگه نه؟ نه ولش کن ... انقدر زنگ میخوره خاموش
میشه ، نه ولی زشتم هست از دانشگاهه ، آقای صفایی مسؤل ورودی های جدید!


روز اولی برای ثبت نام با خواهرم دیدمش
یه آقای تپل عینکی که یکم از موهاش ریخته بود ... آره تنهایی نرفتم ثبت نام. معموال
همیشه تنهامو عاشق تنهایی، ولی اون روز فرق داشت!
همه جا پر بود از آدمای جدید و
ترسناک!
ازسنا خواستم بیاد یه گوشه وایسته تا من کارامو کنم.
تصور اینکه تنهایی بین اون
همه آدم جدید باشم هم حتی دیوونه کننده هست!

بدون اینکه مامان بابا بفهمن رفتم خونه ...
من تو یه خونه جدا زندگی میکنم چون برام سخته دور هم زندگی کنیم. مامان بابا هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
#پارت‌دوم


سنا-آخه سهیل تا کی میخوای کاراتو من برات کنم خیر سرت 23 سالته بزرگ شدی خنگول
عیبه زشته!

-آخه چرا شر میکنی من کی کارامو میدم تو کنی همیشه خودممو خودم، اینسری ولی آخه
کلی آدم اونجا هست سنا میدونی که بدم میاد ، به خداهمین یه دفه ام بیا فقط یه گوشه وایسا
جلو چشم باشی قول میدم روخودم کار کنم بهتر شه اوضام قول میدم خب؟

حین اینکه داخل آشپزخونه میشه تا از یخچال شربت برداره ادامه میده

سنا-آخه مرد گنده الان وقت زن گرفتنه نه که بیای حاال ... الله اکبر ! سهیل منو نیگا ، واقعا
کاری نداره تو به بقیه چیکار داری؟ مدارکو بده مسؤل برگرد تمام از همین الان شروع کن
تمرین کن ...

آره خب واقعا کار سختی نیست ولی ، ولی اگه ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
#پارت‌سوم

ایستادم تا یکم نفس بگیرم .نفسمو با صدا میدم بیرون . بازار چقدر شلوغه . چقدر آدم.

از ویترین مغازه خودم رو میبینم که صورتم خیسه خیسه .
موهام ریختن رو پیشونیم فورا با
دستم هم عرق پیشونیمو میگیرم هم موهامو میفرستم عقب .

از سوپری بغل مغازه یه آبمیوه می گیرم می شینم رو صندلی کنار پیاده رو و شروع به
جرعه جرعه نوشیدنش میکنم .

ادمای دور و برمو به شکل یه هاله ایی که سریع میان و
میرن ، میبینم .

به گربه ایی که داره باقی مونده یه تیکه سوسیس رو میخوره زل میزنم و به
فکر فرو میرم .

صدای گنجشک ها مثل مته دارن مغزمو سوراخ میکنن . تا کی؟ تا کی باید
فرار کنم؟ تا آخر عمرم؟

احساس میکنم دیگه خسته شدم از فرار، نه این که نخوام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
#پارت‌چهارم

-ماااماان !

مامان-یاااامان! ببین چند وقته فک وفامیل ندیدنت سر انتخاب رشته ات که با بابات بحثت شد
همه فک میکنن شما دوتا از هم دلخورین ، کچلم کردن از بس پرسیدن سهیل کو سهیل کو
بیا هم بقیه ب ببیننت هم خاله ات راضی باشه!

-مامان یه طوری میگی چننند وقت ، کلا سه چهار ماهه دیگه!

مامان-اومدنی قشنگ یه لباس درخور بپوش فک و فامیل داماد آدم حسابین بر نداری هودی
مودی بپوشیا!

-...
مامان-داییتم میاد

-واقعـ..

مامان- فعلا خدافط عصر 30:5 ، 6 بیا خونه از اینجا با داییت میریم .

-باشه

تق!
هوف! داییم هست ، خیلی وقته ندیدمش دلم تنگش شده! باز اینطوری قابل تحملتره
ولی آخه چرا یهویی؟

فوقش یه نیم ساعت می شینم بعد جیم میشم ،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
#پارت‌پنجم

برای همین مامان بعد مدتها فیلش یاد هندستون میکنه و به من زنگ میزنه؟
برای همین گفت دایی هم میاد؟ برای همین به دایی هم چیزی نگفتن؟
برای همین برای من یه کت شیک و ترتمیز می گیرن؟
برای همین حاجی با من گرم برخورد میکنه؟
برای همین سنا اینطوری میکنه؟ اونم .. ازم مخفی کرد؟ سنا؟
تا به خودم میام می بینیم دایی با چهره ایی در هم من رو آروم تکون میده
-سهیل ، سهیل؟ میشنوی؟ خوبی دایی؟
... -
حاجی - آقا سهیل مشکلی هست؟
بابا- نه بابا ! امروز روز اول دانشگاهش بود یکم خسته است.
چرا؟ بابا چرا داری مستقیم تو چشمام نگاه میکنی و دروغ میگی؟
مامان؟ چرا چیزی نمیگی؟

-خ..خوبم ببخشید حواسم پرت مساله دیگه ایی بود.

خاله – خب پس ، همونطور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
#پارت‌ششم

دیگه بسه کافیه!
دایی و مامان با تعجب نگاهم می کنن. جلو روی من به شخصیتم توهین شد!
ولی دیگه نمیشه سکوت کنم خودم باید حرمت خودمو حفظ کنم من چیزی نگم از این به بعد
باید خواسته هاشونو بی چون و چرا مثل یه طفل مطیع اجرا کنم .
ولی دنیای من فرق کرده
با چند سال پیشم !
اونم اینکه شناخت آدما برام سختتر شده شخصیتشون برام مبهمه !
گاهی اوقات خودمم برای خودم غریبه ام مگه من چه حرکت اشتباهی زدم که با من اینطور بخورد
میشه؟
من روانی نیستم دیوونه نیستم فقط می خوام تو دنیای خودم بمونم !

-مامان! برای حفظ آبروتون میشینم چیزی نمی گم ، ولی میدونید با من دارید چیکار میکنید؟
مامان من فقط ...

این بغض نیست ،شرمه! نمیذاره حرفمو کامل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

سمندون

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
1/5/25
ارسالی‌ها
9
پسندها
3
امتیازها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
#پارت‌هفتم

-اونا ... اونا کین؟

تا به خودم بیام دیدم مچ دستمو محکم گرفت و کشید دنبالش .
خواستم اعتراض کنم که دیدم
چنتا مرد قوی هیکل با کت شلوار مشکی دنبالمونن !

-هوی وایستااا ، وایستا مرتیکه کجا می بریش؟!

عالی شد ! الان باید برای جون خودمم که شده بدووم! آخه این شب فلاکت بار چرا تموم
نمیشه؟!
به صورت ترانه نگاه می کنم به نظر می رسه خیلی وقته داره از دستشون فرار
می کنه و خسته شده.
اونا کین؟ این وقت شب یه دختر بیرون؟چرا؟

این سری من مچ دستشو تو یه حرکت می گیرم ، و با تمام توانم مدوعم! دختر
بیچاره رو مثل یه بابادک دنبال خودم می کشونم.

برمی گردم تا ببینم ازاون غول تشنا فاصله گرفتیم یا نه که با صحنه ی عجیبی رو به رو
می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 3, کاربر: 1, مهمان: 2)

عقب
بالا