- تاریخ ثبتنام
- 28/4/25
- ارسالیها
- 12
- پسندها
- 58
- امتیازها
- 33
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
بدنش کاملا بیحس بود، طوری که وقتی روی دستهایش بود نمیتوانست دست و پا بزند و احساس یه مرده متحرک را داشت.
حتی قدرت صحبت کردنش را از دست داده بود.
با چشمهایش میدید که به طور غیر قابل باوری داشتند پرواز میکردند و به آبشار نزدیک میشدند.
او از اتفاقی که میخواست برایش پیش بیآید هراس داشت؛ آن مرد میخواست او را زیر آب خفه کند یا داخل آب بیاندازد؟
حتی نمیتوانست زبانش را به حرکت در بیآورد و به آن مرد بگوید، او از آب میترسد.
در کمال ناباوری و تعجب آن مرد به آبشار نزدیک و نزدیکتر شد و از میان ابشار عبور کرد و پا به دنیایی دیگر گذاشت.
آنیدا از دیدن فضای آن طرف ابشار هیران و سردرگم مانده بود.
دور و اطرافش را آب زلال و آبی رنگ گرفته بود و خیلی دورتر از او، جزیرهای بزرگ میان آبها وجود...
حتی قدرت صحبت کردنش را از دست داده بود.
با چشمهایش میدید که به طور غیر قابل باوری داشتند پرواز میکردند و به آبشار نزدیک میشدند.
او از اتفاقی که میخواست برایش پیش بیآید هراس داشت؛ آن مرد میخواست او را زیر آب خفه کند یا داخل آب بیاندازد؟
حتی نمیتوانست زبانش را به حرکت در بیآورد و به آن مرد بگوید، او از آب میترسد.
در کمال ناباوری و تعجب آن مرد به آبشار نزدیک و نزدیکتر شد و از میان ابشار عبور کرد و پا به دنیایی دیگر گذاشت.
آنیدا از دیدن فضای آن طرف ابشار هیران و سردرگم مانده بود.
دور و اطرافش را آب زلال و آبی رنگ گرفته بود و خیلی دورتر از او، جزیرهای بزرگ میان آبها وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر