• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان لوران: شهری که با خاطره نفس می‌کشد | بریسکا کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع briska
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 810
  • کاربران تگ شده هیچ

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
280
پسندها
1,790
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
سنگ روی گردنم گرم است. گردن‌بندم، که تا حالا فقط می‌لرزید، حالا می‌درخشد؛ مثل چیزی که بالاخره به یاد آورده باشد. بو و نیسا کنارم می‌نشینند. بی‌صدا، اما با حضوری که مثل سایه‌ی درخت روی خاک است، آرام، واقعی، و همیشه آن‌جا. قفل گردنبند، بی‌هیچ لمس، باز می‌شود. نه با صدا، با نفس. و صدایی درونم می‌پیچد. نه از بیرون، نه از گذشته، از جایی میان من و مادرم:
- آیرا... تو را به خاک سپردم، نه برای فراموشی، برای یادآوری. تو باید آن‌چه را که انسان‌ها فراموش کرده‌اند، به یاد بیاوری. و نیسا، آن‌چه را که جن‌ها هنوز نگفته‌اند، نگه دارد.
چشم‌هایم می‌سوزند. نه از درد، از بیداری. رنگشان تغییر می‌کند، نه به رنگی خاص، به رنگی که جن‌ها با آن می‌بینند. و حالا، برای اولین بار، شهر جن‌ها را می‌بینم. نه با حضور،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : briska
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
280
پسندها
1,790
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
تالار، پشت درخت نام‌ها پنهان است. دیوار ندارد، اما سکوتش سنگین است. فقط با حضور من گشوده می‌شود. زن پیر، همان که حقیقت را گفت، کنارم ایستاده.
می‌گوید:
- تالار حافظه را نگه نمی‌دارد. آن را می‌سنجد. اگر چیزی درونت شکسته باشد، نشانش می‌دهد. اگر دروغی درونت باشد، خاموشش می‌کند.
سرم را تکان می‌دهم. نه برای فهمیدن، برای پذیرفتن. و قدم به درون می‌گذارم. تالار تاریک نیست. اما نوری از بیرون ندارد. روشنایی‌اش از نام‌هاست. هر نام، نوری‌ست که در هوا شناور است، برخی لرزان، برخی خاموش، برخی گم‌شده. بو، مادر بزرگ و نیسا پشت سرم‌اند. زن پیر جلو می‌رود و دستش را روی سنگی می‌گذارد. سنگی که مثل گردنبند من می‌درخشد، اما سردتر است. می‌گوید:

- نخستین نامی که باید بازگردد، نام خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
280
پسندها
1,790
امتیازها
10,013
مدال‌ها
10
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
- من... واقعاً سوانم؟
و من، با دستی لرزان، پاسخ می‌دهم:
- بله.
اما باید انتخاب کنی، می‌خواهی آن‌چه را که بودی، به یاد بیاوری؟ یا آن‌چه را که نیسان ساخت، نگه داری؟
سوان سکوت می‌کند. و تالار، در انتظار، نفس می‌کشد.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا