• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان آوِن: ملکه‌ای از جنس یاد | بریسکا کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع briska
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 1,510
  • کاربران تگ شده هیچ

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
317
پسندها
1,817
امتیازها
11,933
مدال‌ها
11
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #51
آینه می‌لرزد. و در دلش، کاخ روشن می‌شود. مادربزرگ آن‌جاست. نشسته بر پله‌های سنگی، کنار عمه‌مون که موهایش مثل شب است. عمه آرام می‌گوید، با لحنی که انگار از دل زمین می‌آید:
- همه‌چیز سر جاشه. حالا دیگه می‌تونید برگردید به اتاق‌هاتون.
من و نورا به هم نگاه می‌کنیم. لبخند می‌زنیم. نه از اطمینان. نه از پیروزی.
از چیزی شبیه آرامش. و پیش از آن‌که برگردیم، کنار آینه می‌ایستیم. نه برای دیدن آینده. برای دیدن خودمان. چشم‌هایمان در آینه کنار هم می‌افتند. همان‌طور که قبل‌تر هم گفته بودم، چشم‌های من، همیشه در حال تغییر بودند:
نقره‌ای در صبح، آبی یخی در ترس، طلایی در امید، و خاکستری در شب‌های ماه‌زده.
و حالا، در این لحظه‌ی بی‌نام، طلایی‌اند.
نه چون چیزی را یافته‌ام، بلکه چون دیگر از گم‌کردن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

briska

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
6/8/20
ارسالی‌ها
317
پسندها
1,817
امتیازها
11,933
مدال‌ها
11
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #52
یادداشت نویسنده
برای آنان که هنوز نسیان را زندگی می‌کنند
این رمان، از خوابی شروع شد که فراموش نمی‌شد. خوابی که در آن، صدایی از میان مه صدایم می‌زد، و نقشه‌ای ناقص، جایی را نشان می‌داد که در هیچ کتاب جغرافیایی نبود.
آوِن، برای من فقط یک ملکه نیست. او حافظه‌ای‌ست که از فراموشی عبور کرده، و شهری که با خاطره نفس می‌کشد، نه در بیرون، بلکه در درون ماست، در لحن صدایی که می‌لرزد، در رنگ چشم‌هایی که هرگز یکسان نمی‌مانند، و در سکوت‌هایی که از هزار واژه صادق‌ترند. این داستان را برای همه‌ی آن‌هایی نوشتم که روزی حس کردند چیزی را از یاد برده‌اند، اما هنوز صدایی درونشان زمزمه می‌کند:
اگر بنویسیش، شاید دیگه ازت نره.
با مهر
بریسکا
 
آخرین ویرایش
امضا : briska

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا