• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دامیار | ریحانا۲٠ کاربر انجمن یک‌رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع ریحانا۲۰
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 86
  • بازدیدها بازدیدها 1,395
  • کاربران تگ شده هیچ

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #81
با فرستادن پیام بلافاصله لوسی جواب داد. انگار که او هم گوشی بدست برای جواب دادن به او منتظر بوده است.
- سلام... نه عزیزم خبری نشد ولی تو نگران نباش داریم دنبالش می‌گردیم وقتی پیدا شد دوباره خودم بهت خبر میدم.
قلبش جایی از دهان و گلویش می‌زد. انگار نفس‌هایش با ارتعاش و کمبود اکسیژن یکی در میان دم می‌شد و باز دم می‌رفت. حس خاصی به پیترز یافته بود، حسی که نمی‌شد نامش را فقط دوستی گذاشت. جایی میان قلبش برای پیترز جا باز کرده بود و او را در کنار خود جای داده بود. باورش نمی‌شد یعنی واقعاً او عاشق پیترز شده بود؟ آیا واقعاً پیترز لایق همسری او را داشت؟ زمانی که در پرورشگاه زندگی می‌کرد تاگو تنها پسری نبود که او را اذیت می‌کرد. بارها و بارها این مسئله منجر به دعوای او بین پسرهای پرورشگاه شد، به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #82
- الان سرزنش کردن من فایده‌ای نداره بهتره که یه کاری بکنیم. این دختری که من دیدم مطمئنم که دنبال یه بهانه است تا خودش و از دستت خلاص کنه.
ادگار عصبی دستی لای موهای پرپشتش کشید و بی‌هوا گفت:
- هیچ ایده‌ای ندارم... اون نمیتونه کاری کنه... اصلاً نمیتونه کاری بکنه.
- میتونه.
- مثلاً؟
- مثلاً ميره تو دادگاه خانواده ازت شکایت میکنه و میتونه راحت خودش و ازت جدا کنه... مسلماً که تو این و نمی‌خوای؟
وقتی سکوت مشمئزکننده‌اش را در حين بهت و ناباوری تماشا کرد، با اخم و مقتدرانه ادامه داد:
- و در بعضی از موقعیت‌ها ممکنه که کار به این برسه که تو رو زندانی کنن.
گره‌ای میان پیشانی ادگار حک شد و گوشه لبش پایین رفت.
- مهم نیست... خودم به این موضوع رسیدگی می‌کنم تو بهتره که برگردی. هوا تاریک و مه‌آلود شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #83
سرش را برای تأیید تکان داد. چوب گلفش را به دست دیل سپرد و به سمت نیمکت‌های گوشه‌ی باغ رفت. بطری آبش را با برداشتن کلاهش کامل روی سر و گردنش ریخت و خودش را خیس آب کرد. قطره‌های آب از لای موهایش چکه می‌کرد و پیراهنش را خیس کرده بود. حوله‌اش را برداشت و دور گردنش انداخت. با گوشه‌ای از آن صورتش را پاک کرد و رو به دیل گفت:
- می‌تونی برام یه ملاقات با هیدر رو درست بکنی؟
- بله کار آسونی نیست ولی سعی خودم و می‌کنم.
موریس دستش را روی شانه دیل گذاشت و گفت:
- سعی کن که ادگار چیزی نفهمه، اون مرد خیلی زرنگ و باهوشه.
- بله.
با پشت کردن و رفتن دیل بی‌اراده لبخند گرمی روی لب‌هایش نشست و خیره به پشت سر دیل بزاق دهانش را سخت بلعید. باید با آرامش با هیدر صحبت می‌کرد و دخترک را خام می‌کرد و ادامه راه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #84
- همون حروم لقمه‌ای که تو براش حمالی می‌کنی.
- کی... دیل؟
جسیکا با فوران خشم دستش را بالا پایین کرد و فریاد زد:
- نه عمه‌ام.
- این امکان نداره... من اصلاً روحمم از این کار خبر نداشت، من دستم با دیل توی یه کاسه نیست.
با انگشت محکم روی سینه‌اش کوبید و گفت:
- ویک فکر کردی من خر تشریف دارم که نمی‌دونم چی توی اون کله‌ی پوک بی‌مصرفت می‌گذره؟
- تو داری اشتباه می‌کنی جسی دارم میگم کار من نبوده.
- آره از قیافه پنج بعد از ظهرت معلومه.
- میگم کار من نبوده.
- پس فقط بگو کار کی بوده؟
- موریس... حتماً دیل هم به دستور موریس این عمل زشت و انجام داده.
عصبی موهای کوتاهش را به چنگ گرفت و فریاد زد:
- موریس... عوضی خودم می‌کشمت.
- حالا چیزی شده؟
- آره شده، اون موریس لعنتی من و از کار بیرون کرد تا بعداً...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #85
- یه جوری پیشم خواهر، خواهر می‌کنی انگار من نمی‌دونم که جنی خواهرت نیست و فقط بهش یه حس مسئولیت داری.
- بهتر نیست که اسمش و بزاری عشق و علاقه یا چه می‌دونم محبت و دوستی؟
- موریس اون و نمی‌کشه.
- چه ضمانتی توش هست؟
ویک با اشاره‌ای به خودش گفت:
- من... من ضمانت می‌کنم که اتفاقی براش نیفته. اصلاً خودم مراقبش هستم. تو فقط طبق دستورات موریس عمل کن و دست از پا خطا نکن... تا کی می‌خوای مثل جیمز باند خلافکار از دست این و اون در بری؟ بهتره با کمک کردن توی کارهای موریس زندگی تو بسازی.
- نمی‌دونم، نمی‌تونم ویک... نمی‌تونم، تا الانشم خیلی ریسک کردم که ادگار نفهمیده.
- آفرین از این به بعدش هم پیش برو مطمئن باش که نمی‌فهمه.
- حتی اگه بدونه که من مکان خونه‌شو به موریس و بعد به دستورش به پلیس لو دادم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #86
با چند قدم کوتاه خودش را به آینه‌ی کوچک جلوی تختش رساند و محو چهره‌ی کسل و بی‌روحش شد. با سر انگشتانش پوست صورتش را لمس کرد و با دقت چهره‌ی خودش را برانداز کرد. در این یک هفته‌ای که پیترز ناپدید شده بود او هم انگار با خودش سر لج گرفته بود و خودش را در اتاقش حبس کرده بود و نمی‌خواست تا زمانی که پیترز پیدا نشده از اتاق بیرون بیاید. حس عجیب عذاب وجدان و آشفتگی که با هم یکی شده بودند، ترکیب سمی برای او ساخته بودند که هیچ توضیحی در این مسئله نداشت. علاقه او به پیترز غیر قابل انکار بود و غیر قابل پذیرش که حاضر بود جانش را به جای پیترز بدهد. افسردگی امانش را بریده بود. کم‌تر سر میز غذا حاضر می‌شد. کم‌تر با ادگار جر وبحث می‌کرد و کم‌تر هم حرف می‌زد. حتی دیگر با لوسی هم در ارتباط نبود چرا که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

ریحانا۲۰

رو به پیشرفت
سطح
5
 
تاریخ ثبت‌نام
2/7/25
ارسالی‌ها
129
پسندها
471
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #87
به سمتش چرخید و با غرور گفت:
- آخه من چه دروغی دارم که به تو بگم؟!
- من می‌شناسمت. تو از یه چیزی ناراحتی. ناراحتیت رو توی خودت نریز... بریز بیرون بگو، من پدرتم می‌تونی راحت باشی.
- راحت باشم؟!
وقتی ادگار اومی زمزمه کرد، هیدر دست از ور رفتن با خود کشید و رو به روی ادگار ایستاد. به دلیل این ‌که ادگار روی تخت نشسته بود، مجبور بود برای این که هم قدش بشود روی او خم بشود، بعد با انزجار گفت:
- از وقتی پات رو گذاشتی تو زندگیم، گند زدی به همه چیز.
به آنی دید رنگ چهره‌ی ادگار کمی تغییر کرد. این جملات و کلمات برایش سخت تمام می‌شد. بی‌آنکه ناراحت شود و به دل بگیرد کمی به عقب خم شد و با دست‌هایش جک گرفت و با خونسردی گفت:
- کاری از دستم برمیاد؟
صامت و صاف پلک زد و راست شد. حرفی برای گفتن نداشت. در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانا۲۰

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا