• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان کوتاه در حال تایپ داستان کوتاه ناوالِد | نگار 1373 نویسنده انجمن یک رمان

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
عنوان داستان: ناوالِد
ژانر: علمی-تخیلی، روانشناختی، جنایی
نام نویسنده: نگار 1373

ناظر: GHOGHA GHOGHA

کد: 621


خلاصه داستان:
در آینده‌ای نه‌چندان دور، کشوری پیشرفته برنامه‌ای آزمایشی را آغاز می‌کند: هیچ زوجی بدون مجوز دولت و قبولی در آزمون صلاحیت، حق بچه‌دار شدن ندارد. رفتار والدین بعد از تأیید صلاحیت زیر نظارت دائمی قرار دارد، تا هیچ کودکِ بی‌دفاعی، قربانی غفلت یا خشونت نشود.
اما در پشت پرده، واقعیتی سرد و پیچیده پنهان است؛ جایی که عشق، مسئولیت و ترس از قانون در هم تنیده‌اند. اما سؤال بزرگی هم به دنبال این برنامه مطرح می‌شود:
آیا ایجاد چنین موقعیتی، تضمین‌گر یک تربیت صحیح خواهد بود؟
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373

GHOGHA

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
28/7/23
ارسالی‌ها
884
پسندها
5,859
امتیازها
22,273
مدال‌ها
20
سن
24
سطح
14
 
  • مدیر
  • #2
1000033118.jpg
"والقلم و مایسطرون"
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن داستان خود،

خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین **♡ تاپیک جامع مسائل مربوط به داستان‌کوتاه ♡**

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با داستان به لینک زیر مراجعه فرمایید!
♧♡ تاپیک جامع برای مسائل رمان نویسی ♧♡

برای انتخاب ژانرِ مناسبِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHOGHA

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
جو و محیط اطرافش، احساس بدی به او القاء می‌کرد. از طرفی دیگر، رعشه‌ای هم به جانش افتاده بود‌ که به سختی تحت کنترلش داشت. چیزی بود مابین لرزیدن از ترس یا لرزیدن از اضطراب. ولی نمی‌توانست بگوید که دقیقاً به خاطر کدام یکی می‌لرزید. بوی سرد فلز و تا حدودی بوی سوختگی سیم را در محیط اطرافش، آنقدر احساس کرده بود که دیگر متوجه هیچ کدام نمی‌شد. هر دو بو، دیگر حواسش را پرت نمی‌کردند یا آزارش نمی‌دادند؛ چون حواسش را جمع سوال پیچیده‌ای کرده بود که داشت از روی صفحه‌ی مانیتور می‌خواند.
در واقع، سوال در نگاه اول کاملاً ساده به نظر می‌رسید، اما پاسخ دادن به آن کار راحتی نبود و نیازمند زمان و فرصت بیشتری بود که آن هم وجود نداشت. نگاه گذرایی به سوال انداخت و نگاه دیگری به اعدادی که به شکل معکوس، به سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4
با خواندن کامل گزینه‌ها، چیزی در مغزش داشت فریاد می‌کشید که نمی‌توانست جواب درست را بیابد. نمی‌توانست والد خوبی باشد و این احساس را از تک‌تکِ ارگان‌ها و سلول‌های بدنش دریافت می‌کرد. با دست لرزان، موس را به سختی حرکت داد تا گزینه‌ای که حتی نمی‌دانست چقدر احتمال درست بودنش وجود داشت را انتخاب کند. از همان لحظه، مطمئن شده بود که در این آزمون رد می‌شد و دیگر اشتیاقی برای ادامه دادن آزمون در خودش نمی‌دید.
تا آزمون پنجاهم را در حالتی شبیه به برزخ گذراند. طوری عرق کرده بود که انگار ساعت‌های طولانی را در باشگاه ورزشی تمرین کرده باشد. به محض پاسخگویی به تمام سوالات، از پای سیستمش برخاست و دستش را بالا گرفت. نگاه دو نفر از مراقبان آزمون از آن سوی سالن به طرف او برگشت. سالن بزرگ بود، آنقدر که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5
کیلومترها دورتر از آن‌جا، اپراتور شماره نوزده هم با عصبانیت هدفونش را برداشت و با شدت روی میز کوبید که همکار دیگرش متوجه او شد و پرسید:
- بازم شصت و یک عصبیت کرده؟
زن خسته از شغل پر استرسش، با انگشت شست و اشاره‌اش چشم‌هایش را ماساژ داد و غرید:
- هر دفعه همینه، هر بار! تا می‌خوام باهاش حرف بزنم بیسیم رو از کار می‌اندازه‌‌. فرقی نمی‌کنه چند بار تهدیدش کنن که از کار برکنار می‌شه، هر بار همین کار بچه‌گونه رو انجام می‌ده‌.
همکارش با افسوس سری تکان داد، چون تکرار شدن این وضع پایانی نداشت. با صفحه کلید چیزی تایپ کرد، بعد هم دکمه‌ای را فشرد و خطاب به دیگر نیروها اعلام کرد:
- ارتباط با شوالیه‌ی شصت و یک قطع شده. درخواست نیروی کمکی در محله‌ی سانی‌تاون. تکرار می‌کنم، درخواست نیروی کمکی در محله‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] F.Śin

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6
کت چرمی مشکی‌اش، به پین‌ها و زیپ‌های زیادی مزین شده بود و از پشت آن زنجیر باریک و بلندی به حالت آویزان، روی شانه‌اش تاب می‌خورد. دستکش‌های چرمی بدون انگشت و انگشترهای بزرگ و نگین‌دارش با هم هماهنگ بودند و ساعت مچی بزرگ و نگین‌کاری شده‌اش، آن تیپ و ظاهر را تکمیل می‌کردند. موهای پرپشت و حجیمش، همان مدل مولتِ (Mullet) دهه‌ی هشتاد بود؛ با دقتی وسواس‌گونه با ژل و اسپری صاف و فرم داده شده و دسته‌ای از موهایش روی پیشانی‌اش خودنمایی می‌کرد. با هر حرکت، امواج نور طوری روی موهای سیاهش بازتاب می‌یافت‌ که انگار با هر قدمش، یک صحنه‌ی نمایش را به تصویر می‌کشید.
شوالیه‌ی شصت و یک، در شکل ظاهری به دیگر شوالیه‌ها شباهتی نداشت. بیشتر به مسافر زمانی می‌ماند که از ایام گذشته به آن‌جا آمده باشد. نگاه مصممش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] F.Śin

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #7
می‌دونم ظاهر شصت و یک عجیبه. برای خودمم عجیبه. تا به حال چنین شخصیتی رو تو هیچ داستانی نداشتم. فکر کنم یه کم شکستن کلیشه‌ها بد نباشه. زنده‌باد راک
y%20(569).gif



زن هدفونش را روی میز گذاشت و به همکارش سپرد که در هنگام غیبتش، هوای او را داشته باشد. بعد به شصت و یک اشاره کرد که دنبالش برود. او را با خودش به اتاق استراحت مخصوص اپراتورها برد و به محض بستن در اتاق بزرگ آن‌جا، به او جواب داد:
- اصلاً کارت درست نیست که بیسیمت رو از کار می‌اندازی! هر بار که من با تو تماس می‌گیرم، همین وضعیت رخ می‌ده. اصلاً اگه با من مشکل داری، چرا ماموریتای من رو قبول می‌کنی؟
شصت و یک نگاهی مختصر به زوایای اتاق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] F.Śin

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #8
مکس تک خنده‌ی پیروزمندانه‌ای سر داد و تلفن همراهش را از جیب کتش بیرون کشید. بعد از چند ثانیه هم صدای ضبط شده‌ی راشل به کمک تلفن، داشت حرف‌های چند لحظه قبل او را تکرار می‌کرد. هر دو زن قیافه‌های درهم رفته‌ای به خود گرفتند و مکس با خونسردی و لبخند جواب داد:
- درسته، تو گفتی. تو به من گفتی قانون‌شکنی کنم و این رو خودت گردن می‌گیری. طبق قانون اکید دولت، هیچ بچه‌ای نباید تنبیه بدنی بشه یا مورد تحقیر قرار بگیره یا به اجبار کار کنه. اگه کسی جلوی این اتفاق رو بگیره و باعث بشه که اون بچه حتی یک ثانیه بیشتر آزار روحی یا روانی یا جسمی رو تحمل کنه، شریک جرم محسوب می‌شه و باید تقاص پس بده. ما شوالیه‌ها برای جلوگیری از همین اتفاق این‌جا هستیم.
و بعد سرش را به طرف نادیا برگرداند و با طعنه‌ی منظورداری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Sad
واکنش‌ها[ی پسندها] F.Śin

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #9
عکس‌العمل راشل به توضیحات او، این بود که روی یکی از چند مبل غیر‌هم‌شکل آن‌جا نشست و به حالت کلافه‌ای، صورتش را با دستانش پوشاند. نادیا دستش را از زیر کتش به کمرش گرفت و پرسید:
- چیزی شده؟
راشل دوباره بغض کرده بود و داشت به سختی و با صدای کمی می‌گفت:
- اونا چطور بچه‌دار شدن؟ چطور تونستن اون آزمون مسخره رو قبول بشن و مجوز بچه‌دار شدن بگیرن؟ امروز فهمیدم که تو آزمون رد شدم. خیلی حالم بده. می‌دونستم که رد می‌شم! ولی بازم یه کم ته دلم به قبول شدنم امید داشتم... .
و دوباره اشک ریختنش آغاز شد و شروع به هق‌هق کرد. نادیا با احتیاط کنارش نشست و دستش به حالت حمایتگرانه‌ای به دور او حلقه کرد. راشل را کم و بیش از طریق روابط کاری می‌شناخت. می‌دانست که بین مابقی اپراتورها، به بچه‌ها علاقه‌ی وافری داشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Sad
واکنش‌ها[ی پسندها] F.Śin

نگار 1373

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,396
پسندها
20,399
امتیازها
42,073
مدال‌ها
26
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #10
بیرون از ساختمان دپارتمان «چیلدرنز سیفتی»، مکس به کاپوت شورولت کوروت سی فور (C4) قدیمی‌اش تکیه زده بود و در حال تماشا کردن آسمان شب، سیگار می‌کشید. پشت سرش از داخل اداره، صدای هیاهوی کارکنان و شوالیه‌هایی که در رفت و آمد بودند، سکوت آن‌جا را می‌شکست. اما بلوار و خانه‌های ردیف شده‌ی مقابلش، در تاریکی و سکوت عمیقی فرو رفته بودند. اگر تیرهای چراغ وجود نداشتند، حتی یک گربه هم نمی‌توانست محیط آن‌جا را ببیند و تشخیص بدهد. از دیدن آسمان که خسته شد، سرش را پایین انداخت و به طرح محو خانه‌ها خیره شد. پُک دیگری به سیگارش زد و هنوز آن را از جلوی صورتش پایین نیاورده بود که کسی از پشت سر گفت:
- چرا سر شیفتت نیستی؟
صدای شوالیه‌ی همکار نادیا را بدون دیدنش شناخت. هر شخص دیگری هم که جای او بود می‌شناخت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : نگار 1373
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] F.Śin

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 10)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا