- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,488
- پسندها
- 20,838
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 26
سطح
30
- نویسنده موضوع
- مدیرکل
- #21
مکس در پاسخ به این خوشآمدگویی، پوزخند زد و با صدای نازکشدهای حرفهای ربات را تکرار کرد. نادیا که نمیدانست از رفع شدن عصبانیت دوزخی او خوشحال یا ناراحت باشد گفت:
- اگه قراره تا اونجا مسخره بازی در بیاری و این ماشین رو مسخره کنی، ترجیح میدم بدون همکار برم!
مکس داشت با دکمههای کامپیوتر روی داشبرد کلنجار میرفت و همزمان میگفت:
- ماشینی که صدای موتورش رو نشنوی، ماشین نیست. حالا تصمیم با خودته که حرف من رو چی برداشت کنی.
نادیا آدرسی که اپراتور به او داده بود را تحویل جیپیاس ماشین داد و سعی کرد جلوی خودش را بگیرد تا جوابی به مکس ندهد. همان صدا دوباره به حرف آمد و آدرس و مشخصات و فاصلهی آن را اعلام کرد. مکس با عصبانیت دستش را به طرف داشبرد گرفت:
- نمیشه خفهش کنی؟ من حوصلهی...
- اگه قراره تا اونجا مسخره بازی در بیاری و این ماشین رو مسخره کنی، ترجیح میدم بدون همکار برم!
مکس داشت با دکمههای کامپیوتر روی داشبرد کلنجار میرفت و همزمان میگفت:
- ماشینی که صدای موتورش رو نشنوی، ماشین نیست. حالا تصمیم با خودته که حرف من رو چی برداشت کنی.
نادیا آدرسی که اپراتور به او داده بود را تحویل جیپیاس ماشین داد و سعی کرد جلوی خودش را بگیرد تا جوابی به مکس ندهد. همان صدا دوباره به حرف آمد و آدرس و مشخصات و فاصلهی آن را اعلام کرد. مکس با عصبانیت دستش را به طرف داشبرد گرفت:
- نمیشه خفهش کنی؟ من حوصلهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.