- تاریخ ثبتنام
- 30/10/22
- ارسالیها
- 492
- پسندها
- 2,658
- امتیازها
- 14,573
- مدالها
- 11
- سن
- 4
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #11
رد نگاهش را دنبال کردم و به برگههایی که با دستهایم بیاراده مچاله کرده بودم، خیره شدم. آب دهانم را قورت دادم و دستهای عرق کردهام را باز کردم. نگاهم را از برگههای مچاله شده گرفتم و بین چهرههای دلسوزانه و ناراحت شهریار و هومن گرداندم. هومن آرام گفت:
- ببخشید. منظوری نداشتم.
همه میدانستند آوردن اسم کیوان و تصادفش حالم را به هم میریزد. آرام به معنی «اشکالی نداره» سر تکان دادم. شهریار به سمت در حرکت کرد و با ملایمت گفت:
- فعلا نمیتونه وارد کارخونه بشه. اگه مشکلی درست کرد خودم حلش میکنم. نگران نباش. اون رو بذار به عهده خودم.
بعد از بسته شدن در پشت سر شهریار، سکوت مرگ آوری در دفتر حاکم شد به گونهای که تنها صدای قورت دادن آب دهانم و حرکت هومن روی مبلهای چرمی مشکی رنگ سکوت فضا را...
- ببخشید. منظوری نداشتم.
همه میدانستند آوردن اسم کیوان و تصادفش حالم را به هم میریزد. آرام به معنی «اشکالی نداره» سر تکان دادم. شهریار به سمت در حرکت کرد و با ملایمت گفت:
- فعلا نمیتونه وارد کارخونه بشه. اگه مشکلی درست کرد خودم حلش میکنم. نگران نباش. اون رو بذار به عهده خودم.
بعد از بسته شدن در پشت سر شهریار، سکوت مرگ آوری در دفتر حاکم شد به گونهای که تنها صدای قورت دادن آب دهانم و حرکت هومن روی مبلهای چرمی مشکی رنگ سکوت فضا را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.