• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان شبی که جادو جنون شد | لیلیت کاربر انجمن یک رمان

لیلیت

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/10/25
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
شبی که جادو جنون شد
نام نویسنده:
لیلیت
ژانر رمان:
فانتزی، عاشقانه
کد رمان : 5701
ناظر : اِللا لطیفــی اِللا لطیفــی

خلاصه: همه چیز مبهم و درهم آمیخت زمانی که بانگ طماع بودن نیما از هر طرف به گوش رسید. جهانی که به یکباره با یک اشتباه به خاک و خون کشیده شد! نفرتی که به میان آمد، زخم‌هایی را به مرور به ارمغان می‌آورد. روند داستان، نیما با استفاده از جادوی سیاه پیوند عمیقی میان گرگ پناه و گرگ پسرِ آلفا ایجاد می‌کند. بی‌خبر از آن‌که جفت واقعی آتش، پناهی‌ست که بی‌گناه با طنابی زهرآلود در گودالی از درد مهروموم می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

asalezazi

مدیر تالار ویرایش + مدیر آزمایشی تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
تاریخ ثبت‌نام
18/9/17
ارسالی‌ها
172
پسندها
1,763
امتیازها
9,763
مدال‌ها
15
سن
24
سطح
11
 
  • مدیر
  • #2
IMG_20250501_184704_079 (2) (1).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : asalezazi

لیلیت

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/10/25
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
مرا لیلیث نام نهادند.
زاده‌ی تبعید! رانده‌شده از بهشت، تا زمین را با ردای تاریکی بیارایم و نفس جهنم را در رگ‌هایش جاری کنم.
می‌گفتند قلبم با نفرت پر شده و درونم چیزی جز پلیدی نیست.
می‌خواستند این هبه‌ی زشت و چروکیده را با آتش خشم هفت قبیله خاکستر کنند.
به باورشان، طلسمی که پدرم سال‌ها پیش به وجود آورده بود، با نابودی من فرو می‌ریخت و جهان از بند سایه‌ها رها می‌شد.
می‌گفتند آن تیرگی که بر پادشاه‌شان سایه افکنده، از وجود نحس من سرچشمه می‌گرفت و با محو شدنم، روشنی دوباره به تاج او باز می‌گردد.
اما هیچ‌کس نپرسید که اگر من منشأ شومی‌ بودم، چرا نگاه پادشاه در حضورم می‌لرزید؟
چرا سکوتش، تنها در نزدیکی من، معنا پیدا می‌کرد؟
چرا انگار صدایم، بی‌آنکه چیزی بگویم، در عمق جانش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

لیلیت

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
19/10/25
ارسالی‌ها
3
پسندها
4
امتیازها
0
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
باد سردی از دهانه‌ی غار وزید، مثل نفسِ موجودی که سال‌هاست بیدار نشده. خفه و ترسناک!
انگار این غار ترسش رو احساس کرده بود که بوی سنگ سوخته، خاک نم‌دار، و خون خشک‌شده رو مثل رد پای گذشته توی هوا پخش می‌کرد و لابه‌لای صدای زمزمه‌هاش خاطرهای قربانی‌های قبلی رو مرور می‌کرد! درست مثل وردهایی که سال‌ها پیش
خونده شده بودن و هنوز اثرشون باقی مونده بود.
نگاه بالا گرفت و توی تاریکی غار نور ضعیفی از شکاف‌های سقف سنگی به‌زور خودش رو به داخل غار می‌کشید، نه اون‌قدر که همه‌چیز دیده بشه، اما کافی بود تا سایه‌ها شکل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 1, مهمان: 1)

عقب
بالا