متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار تا شیدایی| فائزه حاجی حسینی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Faezeh.H
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 2,126
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #11
*تحفه ی رنج*

شیخ روزی رو به یارانش گفت
به زن ومرد و حکیمانش گفت

که چه دردیست شما را در دل؟
سکوتی جمع را آمد یکی آرام گفت:

شیخیا مرگ عزیزان را به چشمت دیده ای؟
دخترک از درد و از غم های بسیارش گفت

به ملامت سخن از دوران کرد
حال واحوال دل زارش گفت

در کنارش پسری ناله بکرد
آه سر داد واز اموالش گفت:

-از غم فقر ونداری هیهات
که مرا رنج فراوانش گفت

مردی از آخر مجلس دَم زد
از تب وحال پریشانش گفت:

-آه از درد تن و بیماری
ناله سر داد و از اقبالش گفت

یک جوان اشک به چشمان آورد
عشق را دم زد از یارش گفت:

-که جماعت دلم آتش زد ورفت
ترک عشق من و پیمانش گفت

یک زن پیری که حالش خوش نبود
مویه کرد وبا صدای سرد ونالانش گفت:

_در جوانی پیر گشتم این چنین
ای دریغا همسرم ترک عزیزانش گفت

چون شکایت ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #12
*دو راهی*

تو برای خاطر من نَبُری دل از وطن را
که وطن خوشست و اینجا چه بسا ندارد این را

همه حسرت وغم دل زِ تو یادگار دارم
همه جا که می روم من سخنت کنار دارم

تو پرنده ای و هرگز هوس سفر نداری
که زِ راه و مشکلاتش اندکی خبر نداری

تو به عشق مبتلایی ولی از سر دوراهی
عقلت از بین من و شهر،برگزیندت جدایی

اگرم مرا بگویی، منم از تو بدترم لیک
دل وعقل هر دو سمتی ومنم سر دوراهی

به کجا روم،کجارا دل من روا بداند
که کجا دل غریبم زِ غمت رها بماند

تو برای خاطر من نبری دل از دیارت
نَبُری نه از دیارت و نه از حبیب ویارت!!
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #13
*گل بی برگ*

میان سیل آدم ها
همان پرپر شده
همان در اوج تنهایی
اسیر درد بی درمان شده
همان گل های بی گلبرگ
همان لبخند بی لبخند
همه آنها منم...
 
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #14
*سنگ صبور*

چقدر تورو قسم بدم
بگم اذیتم نکن

بسه دیگه خسته شدم
اینقدر ازم دوری نکن

چقدر بگم گوش نکنی
عاشق شدم دوباره من

دیگه چقدر بازی داری
با دل بیچاره‌ی من

باشه توهم هُلم بده
به اوج بی‌ مرامیا

باشه منم عادت دارم
به بعضی بی‌محلیا

چی مونده از من تو بگو
فقط یه جسم بی‌عبور

کجا برم که نباشی
مرهم من، سنگ صبور...
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #15
*خدای احساس*

تازه می فهمم
که بودم من
خداوندی زِ احساس
رنگی از عشق
پر زِ حس و ناز
اما بیان احساس...
افسوس
هنرش نبود
تواناییش نبود
آدمش نبود!​
 
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #16
*رفت ومرا شاعر کرد!*

آه از او، رفت و مرا شاعر کرد
آتشی در دل من دایر کرد

چه کنم این بت کفر آور را؟
برزخی بین من و خالق من حایل کرد

همچنان سوزِ دلم هست گواه زخمم
عقل و دل را همه از جسم و تنم زایل کرد

آنچنان فکر و دل و روح به او مشغولند
به گمانم که خدا عشق به من نائل کرد

می‌روم بی‌هدف این جاده‌ی بی پایان را
کاش می شد سندِ قلب مرا باطل کرد!
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #17
*گناه کن*

مرا بُکُش به دست من
به خون من قیام کن


اگر که من گناهتم
به خاطرم گناه کن


بدان که این مبارزه
میان عقل و آرزوست


مرا رها کن از غمت
رها کن و ثواب کن


نِگَه کنم به آتشت
که دودمان من بسوخت


اسیر کن بِبِر مرا
به جرمم اعتراف کن


نمی رسم به وصل تو
عقیق کم نظیر من


بگو که اشتباهتم
دوباره اشتباه کن
 
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #18
*بیا باران*

ببار از ابر ای باران
به یاد درد دلداران

برای قلب دلتنگم
که خون شد از غم یاران

بیا و درد مردم بین
بخور غم‌های غم خواران

که از عرشی و می‌باری
به روی خواب و بیداران

دلم از غصه لبریز است
بشور از دل خس و خاران

بیا باران ببار از ابر
خلاصم کن زِ بیماران
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #19
*به خاطر تو*

می‌روم بلکه تو را شاد کنم
از حصار غم و ناراحتی آزاد کنم

بس که دلواپس و دلتنگ تو بودم شاید
بگذارم بروم خانه‌ات آباد کنم

به لبم خنده نشاندم که مبادا مَردم
هی بپرسند و بپرسند که غمباد کنم

آه، بگذار که از دوری تو پیر شوم
یا که بگذار به پا خیزم و بیداد کنم

بس که رسواییِ من همهمه‌ی انسان‌هاست
چه لزومیست که از عشق تو فریاد کنم

آب بردار و به دنبال منِ زار بریز
می‌روم نرگس چشمان تو را یاد کنم
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H

Faezeh.H

نویسنده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,392
پسندها
19,541
امتیازها
42,073
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #20
* بترس از خدا*

سکوت می‌کنم که این سکوت گفتنی‌تره
گلایه‌ای نمی‌کنم که صبر ماندنی‌تره

هَرَس کند تن مرا زمانه از خوشی و عیش
به درد خم نمی‌شوم که درد دیدنی‌تره

چه فکر خام باشد این که تا ابد ستم کنی
برو بترس از خدا، که ترس منطقی‌تره

به آتشی بُکش مرا و بعد آن به کُل برو
به طبل قدرتت بکوب که طبل تو تُهی‌تره

هنوز هم روانه کن به سمت من گزاف و کین
گذشت می‌کنم که این گذشت آفتی‌تره
 
آخرین ویرایش
امضا : Faezeh.H
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا