شاعر‌پارسی اشعار مهدی اخوان ثالث

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
3,000
پسندها
3,127
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #31
سر کوه بلند آمد سحر باد


ز توفانی که می‌آمد خبرداد



درخت سبزه لرزیدند و لاله


به خاک افتاد و مرغ از چهچهه افتاد



سر کوه بلند ابر است و باران


زمین غرق گل و سبزه بهاران



گل و سبزه بهاران خاک و خشت است


برای آن که دور افتد ز یاران



سر کوه بلند آهوی خسته


شکسته دست و پا، غمگین نشسته



شکست دست و پا درد است، اما


نه چون درد دلش کز غم شکسته



سر کوه بلند افتان و خیزان


چکان خونش از دهان زخم و ریزان



نمی‌گوید پلنگ پیر مغرور


که پیروز آید از ره، یا گریزان



سر کوه بلند آمد عقابی


نه هیچش ناله‌ای، نه پیچ و تابی



نشست و سر به سنگی هشت و جان داد


غروبی بود و غمگین آفتابی



سر کوه بلند از ابر و مهتاب


گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب



اگر خوابند اگر بیدار، گویند


که هستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
3,000
پسندها
3,127
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #32
ما چون دو دریچه، رو به روی هم


آگاه ز هر بگو مگوی هم



هر روز سلام و پرسش و خنده


هر روز قرار روز آینده



عمر آینه بهشت، اما... آه


بیش از شب و روز تیره و دی كوتاه



اكنون دل من شكسته و خسته ست


زیرا یكی از دریچه‌ها بسته ست



نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد


نفرین به سفر، كه هر چه كرد او كرد



در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر


با همه تلخی و شیرینی خود می‌گذرد...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته + معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/20
ارسالی‌ها
3,000
پسندها
3,127
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #33
دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند


جهانی سیاهی با دلم تا چه‌ها کند



بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد


همان گوهر آجین خیمه اش را به پا کند



سپی گله اش را بی شبانی کند یله


در این دشت ازرق تا بهر سو چرا کند



به چشمش چه اشکی راستی ای شب این فروغ


بیاید تو را جاوید پر روشنا کند



غریبان عالم جمله دیگر بس ایمنند


ز بس کاین زن اینک بیکرانه دعا کند



اگر مرده باشد آن سفر کرده وای وای


زنک جامه باید چون تو جامه عزا کند



بگو ای شب آیا کائنات این دعا شنید


و مردی بود کز اشک این زن حیا کند؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

VAN

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/8/20
ارسالی‌ها
268
پسندها
4,653
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
سن
23
سطح
12
 
  • #34
آخر قصّمه اما قصّه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست
آرزو ها مو برای خاطراتم دوره کردم
کجای خاطره باید پِیِ آرزوم بگردم
خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکۀ امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست
می رسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه
مثل نوری که میاد و رد میشه از دل شیشه
آخر قصّمه اما قصّه ی آخرم این نیست
آخر راهی که باید من ازش بگذرم این نیست
خستم از هرچی رسیدن اگه پشتش سفری نیست
برکه امن و نمی خوام وقتی موج خطری نیست.
 
امضا : VAN

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا