دنباله دار خاطره نویسی روزانه ☕︎

  • نویسنده موضوع MORTAL
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 79
  • بازدیدها 20,342
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

بهار قربانی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
4/4/17
ارسالی‌ها
1,199
پسندها
12,826
امتیازها
34,373
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
19
 
  • #51
خداوکیلی من هیچ وقت صورت شخصیت‌هام رو شبیه شخص خاصی درنظر نگرفته بودم
شخصیت‌های من تک بودن
تو سر خودم هیچکی مثل اون‌ها وجود نداشت
ولی امروز...
حین دیدن یه فیلمی که قبلا هم دیده بودم... یهو به خودم اومدم دیدم ای داد!
این بازیگره، کارهاش، قیافه‌اش، لبخندش، چشمک زدنش، ناراحتی‌ش اصلا خود خود احسان بود...
احسان رمان تقصیرم جلوی روم بود...
فقط یه نفر نیاز دارم بیاد و گوشی رو ازم بگیره که از اینستاگرام این داداش خارجی‌مون بیام بیرون و انقدر عکس‌هاش رو نگاه نکنم:106::laughingsmiley:
سر گیجه گرفتم
 
آخرین ویرایش

saeed371

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
24/1/19
ارسالی‌ها
1,521
پسندها
8,724
امتیازها
28,673
مدال‌ها
16
سن
22
سطح
16
 
  • #52
دیروز تصمیم گرفتم بجای اینکه تو خونه تنها باشم عصر رفتم خونه مادر بزرگم.خاله هام با بچه هاشون اونجا جمع بودند. خیلی خوش گذشت.گل میگفتیم وگل میشنیدیم.البته بیشتر همدیگه رو ضایع میکردیم ومیخندیدیم.
جاتون خالی
 
امضا : saeed371

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,370
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • #53
امروز صبح رفتیم خونه‌ی یکی از فامیل هامون
با دوستم نشسته بودیم و چرت و پرت می گفتیم و می خندیدیم
یه بنده خدایی هم بود که با هر دوی ما راحت بود
اما جلوی بقیه باهامون گرم نمی گرفت
مدام زیرچشمی ما رو می پایید و می خندید
موقعی که خواستم برگردم خونه هم اومد من رو برسونه مثلـاً!
انگار خودم فلج بودم :/
وسط راه از درخت ها برگـ می کندم
وقتی رسیدم خونه دادم دستش ببره ناهـار بخوره
می خواست منو بزنه :laughting:
قرار شد امشب از پنجره‌ی اتاقم آجر بندازه نابود بشم
بعد دید از طبقه‌ی سوم و باوجود حفاظ آهنی نمی تونه
ترجیح داد سکوت کنه و بره تو افق محو بشه
 
امضا : Maede Shams

saeed371

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
24/1/19
ارسالی‌ها
1,521
پسندها
8,724
امتیازها
28,673
مدال‌ها
16
سن
22
سطح
16
 
  • #54
امروز که ار بعین بود.منتظر بودیم یکی واسمون نذری بیاره.کمی که گذشت دیدیم نه.خبری نیست.رفتم کوچه هارو گشتم وقیمه گیرم اومد.:roflmtao:
نذرشون قبول
 
امضا : saeed371

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,370
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • #55
-مائده یه شرط بذاریم؟
-سر ِ چی؟
-اگه تونستی تاریخ تولد منو به شمسی و میلـادی بگی، هر چی خواستی و در دسترس بود بهت میدم.
[وِی به یاد نداشت زمانی پُز می داد من وسط آذرم و وسط پاییزم و دو طرفـ هوامو دارند! و وِی به یاد نداشت حافظه‌ی من توی این قضایا شدیداً قویه و یادش نمیره!]
-15 آذر سال 81 مطابق با 6 دسامبر 2002
[و باز هم وی به یاد نداشت میشه با یه سرچ ساده تاریخ شمسی رو به میلـادی تبدیل کرد.]
-عه لعنتی از کجا فهمیدی؟
-یادم بود. شماره کارت می فرستم برام 50 تومن کارت به کارت کن. اتفاقاً حسابمو خالی کردم یه چیزی بمونه تهش!
-خب حساب منم خالیه! یه چیز دیگه بگو.
-گوشیتو بده.
-حالـا که فکر می‌کنم همون 50 رو می فرستم. شماره کارت رو بده عوضییی!

نتیجه‌ی اخلـاقی: قبل از اینکه بامن شرط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Maede Shams

K'G

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
4/12/19
ارسالی‌ها
18
پسندها
829
امتیازها
4,790
سطح
0
 
  • #56
یع روز داشتم از باشگاه بر میگشتم خونمون
میخواستم از کنار یه بوتیک لباس پسرونه رد شم یهو دیدم یکی کیفمو گرفت نمیزاره برم منم کیفمو تاکشیدم دیدم یارو با کله غش کرد تو جوب
با خودم خیالات فانتزی داشتم میزدم که پسر مردم تا منو دید غش کرد بعد فهمیدم اونی ک افتاده ادم نیس اصلا بلکه مانکن بوده منم گیر میکنم بهش اون میفته تو جوب
حالا بوتیک داره نمیدونس باید بخنده یا واس لباس لارجی ک تن مانکن کرده و کثیف شده باید گریه کنه
منم بدون توجه ب اطرافم عین خولا فقط دوییدم
بعله.....
 

__81goddess

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
31/8/19
ارسالی‌ها
423
پسندها
4,516
امتیازها
21,413
مدال‌ها
10
سن
21
سطح
12
 
  • #57
وای امروز امتحان زیست داشتیم منکه چشمامو بهونه کردم و امتحان ندادم ولی ایشون K'G K'G یه زنگ مونده به امتحان یکی از برگه های امتحان زیستو نمی دونم چجوری کش میره می شینن تمام سوالا رو با دو سه تا دیگه از دوستامون قشنننننگ حفظ می کنن تحویل معلم می دن
تازه برا رد گم کنی یکی دوتا جا مثلا غلطم می نویسن معلم شک نکنه...
بعلههه تازه عاشق عذاب وجدان بعده امتحانشونم:106::108:
 
امضا : __81goddess

MehrDãd.K

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
28/4/17
ارسالی‌ها
1,234
پسندها
70,675
امتیازها
61,573
مدال‌ها
27
سطح
43
 
  • #58

خیلی من تنهام این‌جا.
خیچ کدومتون نیستید. من واقعاً دلم شما رو می‌خواد..
بزرگترین مشکل سر راهم فقط مجتبی بود که ازم بدش میومد راه به راه بهم گیر می‌داد! هرگز این بحثا نبود که به کسی شک کنم یا دشمنی ان چنانی داشته باشم...

دوستامو بخاطر انلاین نشدنشون از دست میدادم نه دعوا ، نه بی اعتمادی ، نه شک داشتن ، نه حسادت و ....

دوست داشتم بودی بعد ب دوستات میگفتی لایکت کنن مدال سلطان قلب بگیری ، اکانت منو برداری بری ارسالیامو زیاد کنی که منم بتونم کاربر اررشمند سریال شم نه که پی وی بخونی و بخای شات برداری و ..‌ ، روزانه ۳ الی ۴ ساعت حرف میزدیم از روزمرگی ، خسته هم نمیشدیم.
ولی با همه این حرفا کاش بودی الان.
من هیچ وقت نتونستم کسی مث تو ، شادی ، شقایق ، رامتین ، مهراد ، سا پیدا کنم که مث چشام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • #59
پرحرفم
ولی این روزها خیلی بد تنهام
حتی مریمم جوابمو نمیده که باهاش حرف بزنم خالی شم
این روزا رو هیچ وخ فراموش نمی کنم.
خواب ها آدم را نابود می‌کنند.
99/1/12
 
امضا : Alef_Gaf

._.Negar

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
16/1/20
ارسالی‌ها
236
پسندها
3,055
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
سطح
11
 
  • #60
می خوریم، می خوابیم، پا میشیم راه میریم، دیگه تلویزیونم که هستو شبکه های زیبا و سالم میبینیم شادی میکنیم /: برنامه های خوب، ازین جدیدا !
دیگه ورزش خوبه، نشاط خوبه، این خوبه اون خوبه
نتم که داده بودن، دیگه پرتقال دان زادان دادن
آره خلاصه خوشِمانَه
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا