نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دنباله دار خاطره نویسی روزانه ☕︎

  • نویسنده موضوع MORTAL
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 79
  • بازدیدها 20,678
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

بهار قربانی

نویسنده افتخاری
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,199
پسندها
12,838
امتیازها
34,373
مدال‌ها
23
  • #71
سخت‌ترین کار دنیا مادر بودنه
یه روزهایی هست که حالت خیلی بده. کاری به دردهای روحی ندارم که با این وضع اقتصادی و کرونا همه بی‌اعصابن. برا هیچکی روحیه و اعصاب نمونده اما... یه وقتایی از لحاظ جسمی کشش نداری. خیلی خیلی خسته‌ای، سردرد داری و تمام تنت هم درد داره. دلت می‌خواد سر پر سودا رو یه لحظه بذاری زمین و چشم‌ها رو ببندی و از سکوت لذت ببری اما نمیشه چون یه کوچولو داری که پوشکش رو خراب کرده و با فیل پلاستیکی‌ش تو سرت می‌زنه و با زبون بی‌زبونی آواز می‌خونه و یهو هوس تنقلات خوردن هم به سرش می‌زنه.
مامان شدن خیلی قشنگه
به شرطی که تنها و مریض نباشی
مامان شدن بهترین حس دنیاست
تنها بودن با مریضی و مامان خوب بودن شکنجه‌ست
حقیقت اینه که با تمام تشویق‌هایی که فامیل‌ها می‌کنن، با تمام نصیحت‌هایی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

AmirAdabi❆

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
464
پسندها
12,251
امتیازها
31,973
مدال‌ها
19
  • #72
بعد از یک ماه و اندی دوری از انجمن، بلاخره برگشتم:63:.
بنظرم زندگی مثل ی چک سفید امضاس که دادن دستت، اگه رقمش چک رو بیشتر بنویسی لحظات و خاطرات خوب بیشتری بدست میاری و نصیبت میشه!
و اگه کم بنویسی ی چک سفید امضاء که برابره با عمرت رو از دست دادی...
پس تا میتونید رو این چک سفید امضاء رقمای گنده تری بنویسید:62:

10:57 چهارشنبه شب،
بماند به یادگار به تاریخ 30 مهرماه سال 1399
 
امضا : AmirAdabi❆

Mch:)

رو به پیشرفت
سطح
10
 
ارسالی‌ها
151
پسندها
2,441
امتیازها
11,563
مدال‌ها
11
  • #73
این روزا اونقدر مشغله هام زیاده که وقت سر تکون دادنم ندارم به خودم میگم بابا یه مدت مریض بودی به خودت یکم استراحت بده بدنت ضعیفه! بعد چارتای این ماه رو میبینم و میگم وقت استراحت نیست فعلا باید کار کنی که حسابی عقبی از چارتای این ماه!!
تلگرامو حذف کردم بنظرم اونم زیادی بی در و پیکر شده و وقتگیر از کل دنیا یه واتساپ دارم که اونم اگه نیاز مبرمی نداشتم صدباره حذف شده بود...اینم عادتمه ترک ناگهانی از همه چیز!
امروز با خودم گفتم:یه جاهایی باید برا خودت برا شخص شخیص" من "عزیز وقت گذاشت نمیدونم این وقت گذاشتن برا کی و چه زمانی میشه برای من!ولی بالای چاتاری این ماه نوشتم اگه تا۳۰آذر برنامه ات رسید و چارتات تموم شد حق داری شب یلدا و فرداشو استراحت کنی بی دغدغه !اینم جایزات به خودت!گاهی نیازه به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Mch:)

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
  • #74
۱۵آذر۹۹

امروزم مثل همه روزای دیگه معمولیه بدون هیچ اتفاق خاصی! اکثر روزای من همین طو یه کسل کننده و مسخره!
به نظرم زندگی همه ما همین جوری پیش میره. روزایی که تا چشم به هم میزنی رد میشن با شادی با غم با ترس و خیلی از حسای دیگه! میگذرن و جوونی و روزایی که میتونی شادی کنی و نشاط داشته باشی هم تموم میشن و تو حسرتات میمونی!

کاش میشد همین مدت کمی که زنده هستیم رو طبق میل و علاقه خودمون زندگی کنیم!
جوری که خودمون میخوایم که بعدا حسرت نخوریم برای روزایی که گذشتن و دیگه هیچوقت برنمی‌گردن!
لذت ببریم از زنده بودنمون بدون توجه به حرف مردم و حرف خیلیای دیگه!

کاش میشد همین مدت کمی که تو این دنیا مهمونیم و بالاخره ما هم باید بریم یه روزی؛ خوب زندگی کنیم-_-

میگن وقتی که پیر میشی و به پشت سرت نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #75
نمی دونم حوصله خوندنش رو دارین یا نه؟ اما من قرار بود این روز ها پر از بغض و حسرت باشم قرار بود ۱۲ آذر یعنی همین سه روز پیش سخت ترین و پر دردترین روز عمرم باشه اما باز هم خدا تا بهش گفتم تو قدرتمندی و پیش تو نشد وجود نداره سریعا دقیقا دو روز مونده بود به اون روز همه چی حل شد!
قرار بود خواجه ربیع مشهد بسته باشه و ما نتونیم بیایم اونجا و اولین سالگرد آقاجون رو عزا بگیریم اما باز هم خدای قدرتمندم کارهام رو ردیف کرد و خواجه ربیع باز شد و ما هم تونستیم سنگ قبرش رو که کلا از اول ندیده بودم ببینیم و با تعدادی کم مراسم سالگرد رو برگزار کنیم.
بعد که دلتنگی هام برای رفتگان رفع شد تونستم بعد از حدود سه ماه دلتنگی برای یار رو هم رفع کنم.
آخ که نمی دونیدچقدر حالم خوب شد وقتی تونستم ببینمش اون که نمی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mch:)

=(-ZiZi

رو به پیشرفت
سطح
7
 
ارسالی‌ها
111
پسندها
654
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
  • #76
زندگی خیلی عجیبه، درست وقت که انتظارش رو نداری کسایی و می‌گیره که تنها خاطره باقی مونده ات ازشون یه لبخنده مهربونه؛ مثل این دو روزی رو که پا در هوا بین خاطرات کسی که به شدت دوستش داشتیم و خیلی هم مظلوم بود می‌چرخیدیم و کسی هم نبود از بین رویاها بکشدمون بیرون.زندگی واقعا عجیب و دردناکه که دو روز بعد به شرایط عادت می‌کنیم اینبار بدون اینکه اون شخص همراهمون تو این زندگی بی رحم باشه....
جمعه 27 فروردین،ساعت 9:16 صبح
 
امضا : =(-ZiZi

ستین؛

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,059
پسندها
24,497
امتیازها
41,073
مدال‌ها
30
  • #77
همیشه انگار یه چیزی کم بود...
یادمه موقع‌هایی که بچه بودم، حدوداً پنج یا شش ساله...
پرنسس‌ها رو دوست نداشتم! از سیندرلا، سفیدبرفی و بقیه یه حس انزجار داشتم! برخلاف بقیه‌ی دختر بچه‌ها من، رنگ صورتی رو دوست ندارم...به جاش، عاشق آبی‌ام!
دیوارهای اتاقم، رنگ دفترم، قاب گوشیم، پس زمینه‌ی گوشیم، کمد اتاقم، لباس‌هام و خیلی چیزهای دیگه همش به رنگ آبیه. از همون بچگی، بزرگ‌گونه رفتار کردم. سوار تاب نشدم، سرسره‌بازی نکردم، جیغ نکشیدم، با صدای بلند نخندیدم، توی کوچه و خیابون ندویدم و هیچ‌وقت سوار دوچرخه نشدم! عروسک داشتما؛ اما باهاش بازی نکردم! همیشه من بودم و عروسک‌های مو طلایی‌م که مامانم توی بالا نقطه قرار می‌داد و بهم می‌گفت وقتی یه کم بزرگ شدی بهت می‌دم که بازی کنی...الآن بچه‌ای؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ستین؛

Deejavu

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
195
پسندها
1,014
امتیازها
6,613
مدال‌ها
8
  • #78
دیشَب میخواستم انقدر بهت فکر کُنم که سرمو برگردونَم ببینَم کنارم نشَستی ..:) رو تختم دراز کشیدَم و بهت فکر کَردم ..! تمام جزئیاتت رو تَصور کردم .. صدات،خنده هات،دوست داشتنت،چهرت .. خَنده هایی که بخاطر من نبود، توجه و محبتی کِه نصیب من نشُد، تمام چیزهایی که به تو مربوط میشُد! باورت نمیشه ولی سِه ساعت گذَشت! تورو ندیدم ولی نبودِت رو دیدم .. دستامو دیدَم که چطوری سَرد و بی جون رو هم افتادَند و تکون نمیخورَن! سعی کردَم رو دیوار خودمو ببینم کِه چشامو بزور باز نِگه داشتم! خودتو ندیدم ولی نبودت رو دیدم کِه چجوری ریشه کرد توی دنیام تا وقت و بی وقت حِس کنم دیگه نمیتونم ادامه بدم .. خودتو ندیدم ولی تو خاکستری های این دنیایِ بدون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Deejavu

Mch:)

رو به پیشرفت
سطح
10
 
ارسالی‌ها
151
پسندها
2,441
امتیازها
11,563
مدال‌ها
11
  • #79
گاهی به خودم میگم اینقدر خوب نباش اینقدر به همه به چشم سادگی خودت نگاه نکن همه مثل خودت ساده نیستن یسریا فقط زمانی که کارشون گیرته پیامت میدن در همین حد دم دستی نباش
# متنفرم از آدمایی که وقتی کاری باهام دارن پیام میدن هیچ وقت بصورت عادی پیام نمیدن تا حالمو بپرسن
***
نه انگار نمیشه من هنوزم همون آدمیم که هرچقدرم از یه نفر بدم بیاد و ازش کینه داشته باشم حتی اگه کل آدما و دنیا و حتی خودش بدونه وقتی باهاش روبه رو میشم لبخند میزنم و با خوش رویی باهاش احوال پرسی میکنم حتی گاهیم باهاش درباره ی حالش مزاح...چرا و چطورشو نمیدونم گاهی باید به خودم بگم بابا بسه اما تهش بازم همون آدم مزخرفیم که خودم حالم از خودم بهم میخوره
یه مدتی دیگه اعصاب درست و حسابی ندارم بند کردم به بلاک و مسدودیت و آف شدن تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mch:)
  • Sad
واکنش‌ها[ی پسندها] t.sh

S.SALEHI

کاربر انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
370
پسندها
1,907
امتیازها
12,773
مدال‌ها
11
  • #80
من هیچوقت تو زندگیم از چیزی لذت نبردم؛
همیشه دلم زندگی کردن جای آدمای دیگه رو میخواست؛
دلم همیشه از زندگی پر بود؛
از زمین و زمان شاکی بودم؛
همه زندگی من خلاصه شده بود توی یک کلمه: حسرت!
تا این که با شماها آشنا شدم=)
هفت تا فرشته مهربون و دوست داشتنی که به من یاد دادن خودم رو اونجوری که هستم، قبول کنم
با همه خوبیا و بدیاش*
به من خودم دوست داشتن یاد دادن و این برام از هر چیز دیگه‌ای مهم‌تره^-^
•هشت اردیبهشت•

11:42pm
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا