فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار عرفی شیرازی

  • نویسنده موضوع Sama_Shams
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 129
  • بازدیدها 2,813
  • کاربران تگ شده هیچ

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #31
نداد نور شراری چراغ هستی ما
گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

عنایت صمدی رد کفر ما نکند
اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

سر فتادگی تا به عرش می ساید
کلاه فخر بلندی ربود پستی ما

ز نیم مستی ما زآن کرشمه می‌بارد
که چشم شاهد عشق است نیم مستی ما

دمی که عشق بتازد به قلب ما عرفی
به تاق عرش نشیند غبار هستی ما
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #32
دلم در کعبه رو کرد و همت جوید از دل ها
که خواهد ماندش از بی کعبه ها در طی منزل ها

تو افلاتون دلی، اندیشه را چین در جبین مفکن
در آن وادی که جز حسرت ندانی حل مشگل ها

مثالی گویمت عامی صفت بردار زان نقشی
جمال کعبه نتوان دید، طی ناکرده منزل ها

اگر با میر محمل رمزی از دیر معان گویم
جرس بگشاید و ناقوس بر بندد به محمل ها

خدا را خانقاه کهنه ی صوفی به رندان ده
که ایوان ها بسازند و بیارایند محفل ها

چو خون آلوده فردا خیزم و بر گرد او گردم
شیهدان محبت را ز حسرت خون شود دل ها

تماشا دوستی عرفی ولیکن وای بر جانت
اگر بر دارد از پیش نظر توفیق حایل ها
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #33
از بس که در معارضه دیدم مثال ها
عاجز شدم ز کشمش احتمال ها

با آن که هیچ مطلب ممکن روا نشد
دل خوش نمی کنیم مگر از محال ها

آن جاست برگ عیش که هز سو فشانده اند
پروانه های سوخته پرها و بال ها

مشغول درد خویش چو مستان عشق باش
همدرد همنشین عنانی ست حال ها

در ملک عشق هر که شفا یابد از مرض
رسوای خلق گردد و گویند سال ها

صد ره گشود دیده و بشناخت چشم عقل
با آن که آشنا شده بود از مثال ها

گه گه فتد ز طاق دل دوستان ولی
خورشید را زیان نرسد از زوال ها

عرفی دگر به انجمن بی غمان نشست
گز جام جم ش*ر..اب کند در سفال ها
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #34
صد شکر کز اقبال غم و لشگر آفت
در مملکت عشق نشینم به خلافت

هر چند که در خورد جمالت نظری نیست
حیف است که پنهان بود آن حسن لطافت

تا دختر رز دست در آغوش برقصید
گو محتسب شهر مکن ترک ملامت

هر چند که شمشیر به بیگانه نراند
بر حوصله ی عشق بکش تیغ ظرافت

آلودگی از دهنم دور نگردد
گر چشمه ی کوثر کنمش صرف نظافت

در عشق چه یک گام و چه صد مرحله، عرفی
تا شوق نباشد نشود طی مسافت
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #35
َبه امید عذر خواهان ز نیاز عذر خواهی
که مسوز بیش از اینم به گناه بی گناهی

طلبد بهار بوست، ز نسیم صبحگاهی
سر آفتاب جوید ز تو زیب کج کلاهی

ز فروغ آفتابم نبود خبر که بی تو
چو دو زلف توست یکسان، شب و روزم از سیاهی

تو به سهو گاه گاهی نکهت فتاده بر من
من ساده لوح با خود، گله سنج کم نگاهی

مفروش ناز و عصمت، قدحی ش*ر..اب در کش
که بِهَشت شرم و عصمت ز غرور بی گناهی

چه خوش است آن که بینم به جفا بهانهٔ خویش
که گهی به یادش آرم به زبان عذر خواهی

هم شب به بانگ بلبل، زده در چمن پیاله
چو نسیم گل ز بستان، دم صبح گشته راهی

به دل خراب عرفی، بفرست دردی از نو
که شکست رنگ دردش به دعای مرغ و ماهی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #36
سبک بران چو از این بی قرار می گذری
که گر عنان بکشی شرمسار می گذری

به یاد نوش همه شعله های دوزخ عشق
زبانه ایست که از یک شرار می گذری

ز حال دل خبرم ده که داغتر شویم
وگر نه کی تو ز کس شرمسار می گذری

مرو به تاب که داری، گذر به خاطر من
خدا گواست که بی اختیار می گذری

چو راه عشق نبردی، به راه عقل باز بگرد
که بر صحیفهٔ تقویم پار می گذری

به سادگی تو رحم آیدم در این بازار
که تنگدستی و امیدوار می گذری

علامتی به از این نیست آشنایی
که خشمگین و سراسیمه وار می گذری

خبر ز همت خویشم کن آن زمان عرفی
که از پیالهٔ من در خمار می گذری
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #37
خوش آن گرمی ز شمع وصل مهرافروزتر باشی
بر افروزی و داغ و در غمت جان سوزتر باشی

برت افسانهٔ ما با نیاز آمیز تر تا کی
ز چشم م**س.ت خود خواهم که نا آموزتر باشی

چراغ حسن خود را بر فروز از آتش عشقم
چو خواهی آفتاب من که عالم سوزتر باشی

نگردد بوالهوس، ای تیر، آزرده دل از تو
مگر از ناوک مژگان او دلدوزتر باشی

چنین می خواهمت عرفی که هر چندان وفادشمن
بلا انگیزتر می شد، جفا اندوزتر باشی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #38
نه از غربت اندر وطن می روی
ز دنبالهٔ مرگ من می روی

بهای تو ای نافه خود کم نبود
که برگشته سوی ختن می روی

نه کم عزتی، ای دُر آخر، چرا
ز تاج سرم در عدن می روی

که دستار، ای گل، به یاد تو بست
که مشتاق وار از چمن می روی

چه مشتاقی ای تن به سوی لحد
که ناشسته اندر کفن می روی

خیالی که عرفی خلد در دلت
که بی موجب از خویشتن می روی
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #39
با گلهٔ دوستان هست حلاوت بسی
گر ز کسی نشنوی، خود گله ای کن، کسی

بر سر رنجور من این همه غم سر مده
کس نبرد دوزخی بر سر مشت خسی

آن چه بود در جهان مایهٔ فخر خسان
یا زر و سیمی بود، یا قصب و اطلسی

من کیم از رهروان، راه روان کیستند
واپسی از قافله، قافلهٔ واپسی

گفتی از ابنای دهر، عرفی خوش لهجه کیست
بی هنری جاهلی، بی اثری ناکسی
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #40
تا در قدحم بادهٔ امید نیابی
میلم به تماشای گل و بید نیابی

در جام دل ما بود از عکس جمالی
آن جرعه که در ساغر خورشید نیابی

این جرعه بنوش ای دل و شو فرش در این بزم
کاین جام ز خمخانهٔ جمشید نیابی

دل های شهیدانت اگر باز شکافی
یابی دو جهان حسرت و امید نیابی

عرفی نبود نالهٔ بی درد مؤثر
زان رو اثر نغمهٔ ناهید نیابی
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا