متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار ابن حسام خوسفی

  • نویسنده موضوع ^Maryam^
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 277
  • بازدیدها 6,871
  • کاربران تگ شده هیچ

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #111
۱۱۰)تا شمع جمال تو بر افروخت به مَجمَع

بنشست شعاع نظر شمع مشعشع

خورشید ز رخسار تو در عین حجابست

تا باز شد از پرتو رخسار تو بُرقع

واعظ فزع روز قیامت که بیان کرد

گر بخت جوان بادی و از عمر تمتع

خاک در آنم که به روبند حواری

هِجرانُکَ ذا مِن فَزع الاَکبَرِ افزَع

در ره به ادب باش وتواضع که به هر گام

خاک در او را به سر ریشه ی مقنع

زاهد نفس سوختگان سرد نباشد

فرقیست به زیر پی و تاجیست مرصّع

هان ابن حسام این دو نفس فرصت ایام

پرهیز که آتش نزنندت به مرقع

برخور ز جوانی و تمتُّع طلب از عمر

در یاب و مکن تکیه برین عمر مودّع
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #112
۱۱۱) بی تو حرامست تماشای باغ

با تو مرا از همه عالم فراغ

ای رخ تو شمع شب افروز من

خوش بنشین تا بنشیند چراغ

شیفته را به ز مُفَرِّح بود

بوی سر زلف تو اندر دماغ

ما به می لعل لبت قانعیم

ساقی مجلس بنه از کف ایاغ

در جگر غنچه ز درد تو خون

بر دل لاله ز جفای تو داغ

سر مکش از گفته ی ابن حسام

از تو پذیرفتن و از ما بلاغ

نکته مگو تا نبود نکته دار

کس ندهد طعمه ی طوطی به زاغ
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #113
۱۱۲) غمزه ی تیز ترا سینه ی من شد هدف

خون دلم گو بریز اینت مرا صد شرف

در صف تو عاشقان جامه به خون شسته اند

تا که شود در میان یا که رود پیش صف

دل به کمند تو باز بسته از آن شد که هست

سایه ی موی ترا نور خدا در کنف

غرقه ی بحر عمیق از پی دُردانه ایم

یا برود سر ز دست یا گهر آید به کف

عمر که بی یاد دوست می گذرد عمر نیست

تا نکنی عمر من عمر گرامی تلف

جان ودل عارفان صید کمند تواند

کی بود آخر ترا میل به صید عجف

فتنه نشان می دهند رو به طلب شحنه ای

فتنه نشان تو بس شحنه ی دشت نجف

ابن حسام این سخن وسع بیان تو نیست

اَلهَمَنی مُلهَمٌ عَرَّفَنی مَن عَرف

لؤلؤ نظم خوشاب زاده ی طبع من است

دُرّ گرانمایه را پاک بباید صدف
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #114
۱۱۳) به وقت گل چو به کف برنهی شــ ـراب رحیق

بنوش جام مروّق به یاد لعل رفیق

بیار ساقی گلرخ می خمار شکن

به بوی مشک و صفای گلاب و رنگ عقیق

صفای دل می صافیست بار ها گفتم

ولی چه سود که صوفی نمی کند تصدیق

مجاز،قنطره ی راه اهل تحقیق است

هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق

چو یاد لعل تو در خاطرم خطور کند

به نکته خون بچکاند دلم به فکر دقیق

اسیر چاه زنخدان تست یوسف دل

مگر که زلف تواش برکند ز چاه عمیق

به یاد چشم تو چندان گریست ابن حسام

که گشت مردم چشمش در آب دیده غریق
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #115
۱۱۴) الا یا ساقی البَزم الحَقیق

أدر کأسأ دهاقاً من رحیق

شــ ـرابٌ سائقٌ للشاربینا

تشابه لونها لون العقیق

وفکُر خیال لعلکَ لی دقیقً

دقیقُ الفکر فی فکر الدّقیق

مرادک واسعً فاطلب تَجدها

فإنَّ الکسل آتٍ باالمضیق

مشاهدهُ الحبیب مجاهدات

وصالُ الحلِّ فی فجٍ عمیق

عقیقی لیس فی الدنیا عتیق

فمالی لا اری فیها عنیق

رفیقی تطلب الدُّنیا و رفقاً

و لیس لها التَّرفق باالرَّفیق

تأملها و لا منها تألم

و کن فیها کأبناء الطَّریق

رجال ٌ أذ رؤا دنیا دَنیّا

تأمل کیف قنعوا بالسَّویق

فحاذر مکرها یابن الحسام

وکالحسَّان و واثقٌ بالوثیق
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #116
۱۱۵) ای ملک طراوت به تو زیبنده ولایق

روی تو و گلبرگ طری هر دو مطابق

از طرّه ی تو بوی برد عنبر سارا

وز چهره ی تو رنگ برد برگ شقایق

وصف سر مویی ز میان تو نکردیم

چندانکه نمودیم بسی فکر دقایق

هر تیر که ابروی کمان تو بپیوست

بگشای و بزن بر هدف سینه ی عاشق

زاهد که جز ابروی تو اش قبله ی رازیست

بیچاره نکرده است یکی سجده ی لایق

خواهی که کنی دست بکش در کمر دوست

ای دوست بکش دست تعلُّق ز علایق

تا رنج تو اندر طلب راه مجاز است

کی راه دخندت به سر گنج حقایق

درد دلم از پیر خرابات بپرسید

زیرا که طبیب است درین مسئله حاذق

گر ابن حسامت به سر کوی مغان خواند

تا سر نکشی از سخن مرشد صادق
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #117
۱۱۶) چو خاک تا نشود تخته ی من اندر خاک

ز لوح سینه نگردد رقوم عشق تو پاک

ز سوز سینه خبر می دهد به غمّازی

سرشک سرخ و رخ زرد و دیده ی نمناک

متاب رشته ی زلفت ز ما درین گرداب

که میل کشتی ما می کند نهنگ هلاک

چه غم ز طعنه ی دشمن اگر تو باشی دوست

که نیش همدم نوش است و زهر با تریاک

به زهر می کشدم عقل مفسد ابن حسام

خیال فاسدش از سر ببر به شیره ی تاک
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #118
۱۱۷) حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ

شــ ـراب و شاهد و شمع و شب و چغانه و چنگ

هوای معتدل نو بهار و موصم گل

طراوت چمن دلفریب و دلبر شنگ

نوای نغمه ی عشّاق و ساز پرده ی راست

مده به رغم مخالف چو می توان از چنگ

به صلح کوش که با روزگار عربده جوی

بسی به عربده رفتیم و بر نیامد جنگ

دلم چو شیشه شد و روزگار سنگین دل

کدام شیشه که نشکست روزگار به سنگ

غمت که جای نمی یافت در جهان فراخ

چگونه جای دهم در فضای سینه ی تنگ

گر آه غالیه گونم در آسمان گیرد

عذار آیینه ی اختران بگیرد زنگ

به وصل خویش برآر آرزوی ابن حسام

شتاب عمر گرانمایه بین چه جای درنگ
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #119
۱۱۸) رخ زرد از آن روی شویم به اشک

که تا آبرویی بجویم به اشک

از آن مرد خواهم بر آن خاک کوی

که باشد کند شستو شویم به اشک

چو بر کشته ی خویشتن بگذری

بر آور یکی آرزویم به اشک

عبیری برآموی بر من به موی

گلابی بر افشان به رویم به اشک

بر آنم که بر ره نمانم غبار

که سقّای آن خاک کویم به اشک
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
سطح
10
 
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
3,753
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #120
۱۱۹) ای قامت بلند تو ما را بلای دل

چون من که دیده ای که بود مبتلای دل

از دست دیده کار دل من به جان رسید

ای دیده ای که چه کردی به جای دل

خون دلم بریخت خیال لب تو دوش

آه از لب توام ندهد خونبهای دل

دل آرزوی لعل تو دارد به بـ ــوسه ای

گر وایه ی دلم نرسد از تو وای دل

دوش اندرون غنچه ی دلتنگ خون گرفت

از بس که گفت بلبلش از ماجرای دل

آیا کجا معالجه ی درد دل کنند

کانجا من از طبیب بپرسم دوای دل

ابن حسام مخزن گنج قناعت است

از لطف دوست کلبه ی احزان سرای دل
 
امضا : ^Maryam^

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا