- تاریخ ثبتنام
- 19/6/18
- ارسالیها
- 667
- پسندها
- 22,111
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 23
سطح
28
- نویسنده موضوع
- #1
سلام.
من 10 ماهه که به کرج اومدم و مجبور شدم مدرسم رو عوض کنم. میخوام اولین برخوردم و آشنایی با دو دوست عزیزم
Mehrasa و
Shabnm.8 رو تو مدرسه بگم.
ته کلاس نشسته بودم که دیدم دو نفر با قیافههای فوقالعاده شر و شیطون :crazylick:که روی صندلی معلم نشسته بودن، صدام کردن. مهراسا گفت: بیو دختر جان!
من هم گفتم: من؟!
و دور و برم رو نگاه کردم و وقتی مطمئن شدم با منه، سرم رو بالا گرفتم و گفتم: تو کار داری پس تو بیو!
بالاخره نتونستم جلوی فضولیم رو بگیرم و ادای شاخا رو دربیارم و با اصرار بسیار این دو نفر، بالاخره افتخار دادم و باهاشون دوست شدم![Spiteful :spiteful: :spiteful:](/styles/default/xenforo/smilies/aiwan/light/spiteful.gif)
من 10 ماهه که به کرج اومدم و مجبور شدم مدرسم رو عوض کنم. میخوام اولین برخوردم و آشنایی با دو دوست عزیزم
![amrouje](/data/avatars/s/6/6016.jpg?1646763915)
![Shabnm](/data/avatars/s/5/5741.jpg?1604593635)
ته کلاس نشسته بودم که دیدم دو نفر با قیافههای فوقالعاده شر و شیطون :crazylick:که روی صندلی معلم نشسته بودن، صدام کردن. مهراسا گفت: بیو دختر جان!
من هم گفتم: من؟!
و دور و برم رو نگاه کردم و وقتی مطمئن شدم با منه، سرم رو بالا گرفتم و گفتم: تو کار داری پس تو بیو!
بالاخره نتونستم جلوی فضولیم رو بگیرم و ادای شاخا رو دربیارم و با اصرار بسیار این دو نفر، بالاخره افتخار دادم و باهاشون دوست شدم
![Spiteful :spiteful: :spiteful:](/styles/default/xenforo/smilies/aiwan/light/spiteful.gif)