متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

خاطرات مدرسه

  • نویسنده موضوع nana :)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,435
  • کاربران تگ شده هیچ

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام.
من 10 ماهه که به کرج اومدم و مجبور شدم مدرسم رو عوض کنم. می‌خوام اولین برخوردم و آشنایی با دو دوست عزیزم amrouje Mehrasa و Shabnm Shabnm.8 رو تو مدرسه بگم.
ته کلاس نشسته بودم که دیدم دو نفر با قیافه‌های فوق‌العاده شر و شیطون :crazylick:که روی صندلی معلم نشسته بودن، صدام کردن. مهراسا گفت: بیو دختر جان!
من هم گفتم: من؟!
و دور و برم رو نگاه کردم و وقتی مطمئن شدم با منه، سرم رو بالا گرفتم و گفتم: تو کار داری پس تو بیو!
بالاخره نتونستم جلوی فضولیم رو بگیرم و ادای شاخا رو دربیارم و با اصرار بسیار این دو نفر، بالاخره افتخار دادم و باهاشون دوست شدم :spiteful:
 
امضا : nana :)

amrouje

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
445
پسندها
17,773
امتیازها
39,173
مدال‌ها
16
  • #2
nana :) secret.girl8 مطمئنی!؟ منظورت این ک ما افتخار دادیم بهت !؟
:spiteful::rofl:
 
امضا : amrouje

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #3
امضا : nana :)

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #4
تقلب من و شبنم سر امتحان تاریخ
Shabnm Shabnm.8



122451
 
امضا : nana :)

Toofann

رفیق جدید انجمن
سطح
8
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
1,711
امتیازها
9,578
مدال‌ها
7
  • #5
ما یروز زنگ تفریح حوصلمون پوکیده بود خلاصه اهنگ گذاشته بودیم و بچا میرقصیدن :lol:همه رفته بودیم تو حس بچه ها دیگه مسخره هرچی رقصه رو دراوردن بعد داشتیم کف و سوت میزدیم یه دوستام داشت باباکرم میرقصید سرشو برده بود پایین گردن میزد تا سرشو اورد بالا دیدیم درکلاس باز شد مدیر اومد تو:lol:شانسمون مدیر رو دنده عصبانیتش نبود یه لبخند ملیح زد گفت باید عروسی داشتیم دعوتتون کنیم بیاین برقصین:angel2:خلاصه دوستم ابرو نزاشته بود برامون
 

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #6
122496

#اثر هنری دوستم #کتاب_مطالعات_اجتماعی

122497

بعد درس دادن این سمت راست بدنم فلج شده بود ⁦:-\⁩
چقددددد نکتهههه اخههه ⁦:-|⁩
#علوم_تجربی #زیست #تبادل_با_محیط

چهارشنبه بود و زنگ اخر طبق معمول کلاس نداشتیم. در نماز خونه هم باز بود. من و دوتا از بچه ها رفتیم تو نماز خونه. نشسته بودیم چرت و پرت میگفتیم و ادای مدیر رو در می اوردیم. دوستم پاشد رفت این چراغایی که موقع عید و عروسی و اینا میزنن رو هی روشن و خاموش میکرد. گفتم نکن الان زیبا ( مدیرمون ⁦:-\⁩ ) میاد میبینه ها
دوستم گفت: قیافشو اون موقعی تصور کنید که چوب دستشه با اون قد درازش افتاده دنبال من
همون موقع که داشتیم اداشو در می اوردیم ( من رفته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

فاطم

مدیر بازنشسته
سطح
39
 
ارسالی‌ها
6,888
پسندها
45,857
امتیازها
96,873
مدال‌ها
28
  • #7
عاقا چشمتون روز بد نبینه
روز چهارشنبه سوری بود رفته بودم مدرسه فقط 12 نفر از بچه ها از 24 نفر اومده بودن اقا ما اردو درون مدرسه بودیم مثلا
اقا من خو کلن دست راست معاونم بچه ها بم گفتن برو باندو بیار از تو دفتر منم رفتم که بگیرم معاونمون به زور داد (ادم مذهیبه و فلان بهمان)خلاصه به زور داد چون قبلادیده بود بچه ها مدرسه میرقصن
خلاصه ما باند رو گرفتم و رفتیم بعدش چندتا از کلاس هفتمیا اومدن
اقا فلشمو زدم به باند و اهنگ خارجی گذاشتم همه اومدن وسط یه ربع ساعت گذشت بعدش وسط خالی شد یکی از دوستام که همیشه میرقصه رفت وسط حالا همون جا وایساده بود دستش رو هوا بود در کلاس باز شد/:
یا ابلفضل حالا منم بغل باندم/:
اهم اهم اب دهنمو قورت دادم یهو معاون اومد تو کلاس گف نه دیگه من به شما باند پس نمیدم بند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #8
141534

ممنون از دوست عزیزم فاطمه بابت نوشتن اسم و رسمم روی کتاب
 
امضا : nana :)

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #9
147109
 
امضا : nana :)

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • #10
چه تاپیک شیرینی:)
متاسفانه من پارسال دبیرستانم تموم شد دیگه مال سال 96_97رو میگم
دوستم دندونش رو ایمپلنت کرده بود به علاوه جراحی لثه که نباید اصلا حرف میزد...از طرفی ماسک هم میزد چون دهنش اندازه توپ ورم داشت
اردیبهشت بود و کنکورم داشتیمهمه معللما سخت میگرفتن
خلاصه دبیر زیست اومد از دوستم سوال شانسی بپرسه گفت چرخه جنسی کلامیدوموناس رو توضیح یده
من پشتش در اومدم که خانوم دوستم عمل کرده
معلم متفکر نگاه کرد به ماسک رو دهن دوستم و گفت چه عملی؟
منم ریلکسانه مث همه زمانا فک کردم دارم با دخترخالم حرف میزنم گفتم عمل باز"_"
دیگه نگم براتون از لبو شدن معلم و بدبختی های بعدش
 
امضا : Deniz78

موضوعات مشابه

عقب
بالا