نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 30,370
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,491
بسوزانیم سودا و جنون رادرآشامیم هر دم موج خون را
حریف دوزخ آشامان مستیمکه بشکافند سقف سبزگون را
چه خواهد کرد شمع لایزالیفلک را وین دو شمع سرنگون را
فروبریم دست دزد غم راکه دزدیدست عقل صد زبون را
ش*ر..اب صرف سلطانی بریزیمبخوابانیم عقل ذوفنون را
چو گردد م**س.ت حد بر وی برانیمکه از حد برد تزویر و فسون را
اگر چه زوبع و استاد جمله‌ستچه داند حیله ریب المنون را
چنانش بیخود و سرمست سازیمکه چون آید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,492
سلیمانا بیار انگشتری رامطیع و بنده کن دیو و پری را
برآر آواز ردوها علیمنور کن سرای شش دری را
برآوردن ز مغرب آفتابیمسلم شد ضمیر آن سری را
بدین سان مهتری یابد هر آن کسکه بهر حق گذارد مهتری را
بنه بر خوان جفان کالجوابیمکرم کن نیاز مشتری را
به کاسی کاسه سر را طرب دهتو کن مخمور چشم عبهری را
ز صورت‌های غیبی پرده بردارکسادی ده نقوش آزری را
ز چاه و آب چه رنجور گشتیمروان کن چشمه‌های کوثری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,493
دل و جان را در این حضرت بپالاچو صافی شد رود صافی به بالا
اگر خواهی که ز آب صاف نوشیلب خود را به هر دردی میالا
از این سیلاب درد او پاک ماندکه جانبازست و چست و بی‌مبالا
نپرد عقل جزوی زین عقیلهچو نبود عقل کل بر جزو لالا
نلرزد دست وقت زر شمردنچو بازرگان بداند قدر کالا
چه گرگینست وگر خارست این حرصکسی خود را بر این گرگین ممالا
چو شد ناسور بر گرگین چنین گرطلی سازش به ذکر حق تعالا
اگر خواهی که این در باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,494
خبر کن ای ستاره یار ما راکه دریابد دل خون خوار ما را
خبر کن آن طبیب عاشقان راکه تا شربت دهد بیمار ما را
بگو شکرفروش شکرین راکه تا رونق دهد بازار ما را
اگر در سر بگردانی دل خودنه دشمن بشنود اسرار ما را
پس اندر عشق دشمن کام گردمکه دشمن می‌نپرسد کار ما را
اگر چه دشمن ما جان نداردبسوزان جان دشمن دار ما را
اگر گل بر سرستت تا نشوییبیار و بشکفان گلزار ما را
بیا ای شمس تبریزی نیربدان رخ نور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,495
چو او باشد دل دلسوز ما راچه باشد شب چه باشد روز ما را
که خورشید ار فروشد ار برآمدبس است این جان جان افروز ما را
تو مادرمرده را شیون میاموزکه استادست عشق آموز ما را
مدوزان خرقه ما را مدراننشاید شیخ خرقه دوز ما را
همه کس بر عدو پیروز خواهدجمال آن عدو پیروز ما را
همه کس بخت گنج اندوز جویدولیکن عشق رنج اندوز ما را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,496
مرا حلوا هوس کردست حلوامیفکن وعده حلوا به فردا
دل و جانم بدان حلواست پیوستکه صوفی را صفا آرد نه صفرا
زهی حلوای گرم و چرب و شیرینکه هر دم می‌رسد بویش ز بالا
دهانی بسته حلوا خور چو انجیرز دل خور هیچ دست و لب میالا
از آن دستست این حلوا از آن دستبخور زان دست ای بی‌دست و بی‌پا
دمی با مصطفا و کاسه باشیمکه او می خورد از آن جا شیر و خرما
از آن خرما که مریم را ندا کردکلی و اشربی و قری عینا
دلیل آنک زاده عقل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,497
امیر حسن خندان کن چشم راوجودی بخش مر مشتی عدم را
سیاهی می‌نماید لشکر غمظفر ده شادی صاحب علم را
به حسن خود تو شادی را بکن شادغم و اندوه ده اندوه و غم را
کرم را شادمان کن از جمالتکه حسن تو دهد صد جان کرم را
تو کارم زان بر سیمین چو زر کنتو لعلین کن رخ همچون زرم را
دلا چون طالب بیشی عشقیتو کم اندیش در دل بیش و کم را
بنه آن سر به پیش شمس تبریزکه ایمانست سجده آن صنم را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,498
به برج دل رسیدی بیست این جاچو آن مه را بدیدی بیست این جا
بسی این رخت خود را هر نواحیز نادانی کشیدی بیست این جا
بشد عمری و از خوبی آن مهبه هر نوعی شنیدی بیست این جا
ببین آن حسن را کز دیدن اوبدید و نابدیدی بیست این جا
به سینه تو که آن پستان شیرستکه از شیرش چشیدی بیست این جا
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,499
بکت عینی غداه البین دمعاو اخری بالبکا بخلت علینا
فعاقبت التی بخلت علینابان غمضتها یوم التقینا
چه مرد آن عتابم خیز یارابده آن جام مالامال صهبا
نرنجم ز آنچ مردم می‌برنجندکه پیشم جمله جان‌ها هست یکتا
اگر چه پوستینی بازگونهبپوشیدست این اجسام بر ما
تو را در پوستین من می‌شناسمهمان جان منی در پوست جانا
بدرم پوست را تو هم بدرانچرا سازیم با خود جنگ و هیجا
یکی جانیم در اجسام مفرقاگر خردیم اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,500
تو بشکن چنگ ما را ای معلاهزاران چنگ دیگر هست این جا
چو ما در چنگ عشق اندرفتادیمچه کم آید بر ما چنگ و سرنا
رباب و چنگ عالم گر بسوزدبسی چنگی پنهانیست یارا
ترنگ و تنتنش رفته به گردوناگر چه ناید آن در گوش صما
چراغ و شمع عالم گر بمیردچو غم چون سنگ و آهن هست برجا
به روی بحر خاشاکست اغانینیاید گوهری بر روی دریا
ولیکن لطف خاشاک از گهر دانکه عکس عکس برق اوست بر ما
اغانی جمله فرع شوق وصلیست
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا