You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
30,364
-
کاربران تگ شده
هیچ
درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما | | بی سر و سامان عشقش بود سامان ما |
آن خیال جان فزای بخت ساز بینظیر | | هم امیر مجلس و هم ساقی گردان ما |
در رخ جان بخش او بخشیدن جان هر زمان | | گشته در مستی جان هم سهل و هم آسان ما |
صد هزاران همچو ما در حسن او حیران شود | | کاندر آن جا گم شود جان و دل حیران ما |
خوش خوش اندر بحر بیپایان او غوطی خورد | | تا ابدهای ابد خود این سر و پایان ما |
شکر ایزد را که جمله چشمه حیوانها | | تیره باشد پیش لطف چشمه حیوان ما |
شرم آرد جان و دل تا سجده آرد... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را | | از صبوحیهای شاه آگاه کن فساق را |
از عنایتهای آن شاه حیات انگیز ما | | جان نو ده مر جهاد و طاعت و انفاق ما |
چون عنایتهای ابراهیم باشد دستگیر | | سر بریدن کی زیان دارد دلا اسحاق را |
طاق و ایوانی بدیدم شاه ما در وی چو ماه | | نقشها میرست و میشد در نهان آن طاق را |
غلبه جانها در آن جا پشت پا بر پشت پا | | رنگ رخها بیزبان میگفت آن اذواق را |
سرد گشتی باز ذوق مستی و نقل و سماع | | چون بدیدندی به ناگه ماه خوب اخلاق را |
چون بدید آن شاه... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا | | م**س.ت آمد با یکی جامی پر از صرف صفا |
جام می میریخت ره ره زانک م**س.ت م**س.ت بود | | خاک ره میگشت م**س.ت و پیش او میکوفت پا |
صد هزاران یوسف از حسنش چو من حیران شده | | ناله میکردند کی پیدای پنهان تا کجا |
جان به پیشش در سجود از خاک ره بد بیشتر | | عقل دیوانه شده نعره زنان که مرحبا |
جیبها بشکافته آن خویشتن داران ز عشق | | دل سبک مانند کاه و رویها چون کهربا |
عالمی کرده خرابه از برای یک کرشم | | وز خمار چشم نرگس عالمی دیگر هبا |
هوشیاران سر فکنده... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا | | م**س.ت آمد با یکی جامی پر از صرف صفا |
جام می میریخت ره ره زانک م**س.ت م**س.ت بود | | خاک ره میگشت م**س.ت و پیش او میکوفت پا |
صد هزاران یوسف از حسنش چو من حیران شده | | ناله میکردند کی پیدای پنهان تا کجا |
جان به پیشش در سجود از خاک ره بد بیشتر | | عقل دیوانه شده نعره زنان که مرحبا |
جیبها بشکافته آن خویشتن داران ز عشق | | دل سبک مانند کاه و رویها چون کهربا |
عالمی کرده خرابه از برای یک کرشم | | وز خمار چشم نرگس عالمی دیگر هبا |
هوشیاران سر فکنده... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها | | شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها |
شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان | | او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمعها |
چون شکر گفتار آغازد ببینی ذرهها | | از برای استماعش واگشاده سمعها |
ناامیدانی که از ایامها بفسردهاند | | گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمعها |
گر نه لطف او بدی بودی ز جانهای غیور | | مر مرا از ذکر نام شکرینش منعها |
شمس دین صدر خداوند خداوندان به حق | | کز جمال جان او بازیب و فر شد صنعها |
چون بر آن آمد که مر جسمانیان را رو... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را | | بی بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را |
هر چه بر افلاک روحانیست از بهر شرف | | مینهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را |
پا نهادی بر فلک از کبر و نخوت بیدرنگ | | گر به چشم سر بدیدستی زمین تبریز را |
روح حیوانی تو را و عقل شب کوری دگر | | با همین دیده دلا بینی همین تبریز را |
تو اگر اوصاف خواهی هست فردوس برین | | از صفا و نور سر بنده کمین تبریز را |
نفس تو عجل سمین و تو مثال سامری | | چون شناسد دیده عجل سمین تبریز را |
همچو دریاییست تبریز از جواهر و... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
از فراق شمس دین افتادهام در تنگنا | | او مسیح روزگار و درد چشمم بیدوا |
گر چه درد عشق او خود راحت جان منست | | خون جانم گر بریزد او بود صد خونبها |
عقل آواره شده دوش آمد و حلقه بزد | | من بگفتم کیست بر در باز کن در اندرآ |
گفت آخر چون درآید خانه تا سر آتشست | | میبسوزد هر دو عالم را ز آتشهای لا |
گفتمش تو غم مخور پا اندرون نه مردوار | | تا کند پاکت ز هستی هست گردی ز اجتبا |
عاقبت بینی مکن تا عاقبت بینی شوی | | تا چو شیر حق باشی در شجاعت لافتی |
تا ببینی هستیت چون از عدم سر... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا | | ای مراد و حاصلم بیا بیا بیا بیا |
مشکل و شوریدهام چون زلف تو چون زلف تو | | ای گشاد مشکلم بیا بیا بیا بیا |
از ره منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو | | ای تو راه و منزلم بیا بیا بیا بیا |
درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل | | در میان آن گلم بیا بیا بیا بیا |
تا ز نیکی وز بدی من واقفم من واقفم | | از جمالت غافلم بیا بیا بیا بیا |
تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو | | غافلم نی عاقلم باری بیا رویی نما |
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما | | ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما |
مشکل و شوریدهام چون زلف تو چون زلف تو | | ای گشاد مشکلم باری بیا رویی نما |
از ره و منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو | | ای تو راه و منزلم باری بیا رویی نما |
درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل | | در میان آن گلم باری بیا رویی نما |
تا ز نیکی وز بدی من واقفم من واقفم | | از جمالت غافلم باری بیا رویی نما |
تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو | | غافلم نی عاقلم باری بیا رویی نما |
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما | | ای مراد و حاصلم باری بیا رویی نما |
مشکل و شوریدهام چون زلف تو چون زلف تو | | ای گشاد مشکلم باری بیا رویی نما |
از ره و منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو | | ای تو راه و منزلم باری بیا رویی نما |
درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل | | در میان آن گلم باری بیا رویی نما |
تا ز نیکی وز بدی من واقفم من واقفم | | از جمالت غافلم باری بیا رویی نما |
تا نسوزد عقل من در عشق تو در عشق تو | | غافلم نی عاقلم باری بیا رویی نما |
شه صلاح الدین که تو هم حاضری هم... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.