نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 30,364
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,521
امتزاج روح‌ها در وقت صلح و جنگ‌هابا کسی باید که روحش هست صافی صفا
چون تغییر هست در جان وقت جنگ و آشتیآن نه یک روحست تنها بلک گشتستند جدا
چون بخواهد دل سلام آن یکی همچون عروسمر زفاف صحبت داماد دشمن روی را
باز چون میلی بود سویی بدان ماند که اومیل دارد سوی داماد لطیف دلربا
از نظرها امتزاج و از سخن‌ها امتزاجوز حکایت امتزاج و از فکر آمیزها
همچنانک امتزاج ظاهرست اندر رکوعوز تصافح وز عناق و قبله و مدح و دعا
بر تفاوت این تمازج‌ها ز میل و نیم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,522
ای ز مقدارت هزاران فخر بی‌مقدار راداد گلزار جمالت جان شیرین خار را
ای ملوکان جهان روح بر درگاه تودر سجودافتادگان و منتظر مر بار را
عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کندچونک طنبوری ز عشقت برنوازد تار را
گر ز آب لطف تو نم یافتی گلزارهاکس ندیدی خالی از گل سال‌ها گلزار را
محو می‌گردد دلم در پرتو دلدار منمی‌نتانم فرق کردن از دلم دلدار را
دایما فخرست جان را از هوای او چنانکو ز مستی می‌نداند فخر را و عار را
هست غاری جان رهبانان عشقت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,523
مفروشید کمان و زره و تیغ زنان راکه سزا نیست سلح‌ها بجز از تیغ زنان را
چه کند بنده صورت کمر عشق خدا راچه کند عورت مسکین سپر و گرز و سنان را
چو میان نیست کمر را به کجا بندد آخرکه وی از سنگ کشیدن بشکستست میان را
زر و سیم و در و گوهر نه که سنگیست مزورز پی سنگ کشیدن چو خری ساخته جان را
منشین با دو سه ابله که بمانی ز چنین رهتو ز مردان خدا جو صفت جان و جهان را
سوی آن چشم نظر کن که بود م**س.ت تجلیکه در آن چشم بیابی گهر عین و عیان را
تو در آن سایه بنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,524
چو فرستاد عنایت به زمین مشعله‌ها راکه بدر پرده تن را و ببین مشعله‌ها را
تو چرا منکر نوری مگر از اصل تو کوریوگر از اصل تو دوری چه از این مشعله‌ها را
خردا چند به هوشی خردا چند بپوشیتو عزبخانه مه را تو چنین مشعله‌ها را
بنگر رزم جهان را بنگر لشکر جان راکه به مردی بگشادند کمین مشعله‌ها را
تو اگر خواب درآیی ور از این باب درآییتو بدانی و ببینی به یقین مشعله‌ها را
تو صلاح دل و دین را چو بدان چشم ببینیبه خدا روح امینی و امین مشعله‌ها را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,525
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان راتو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابمچو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدمنه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارمچو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویمچه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی راچو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را
چه خوشی عشق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,526
بروید ای حریفان بکشید یار ما رابه من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرینبکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایمهمه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسونبزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
به مبارکی و شادی چو نگار من درآیدبنشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبانکه رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را
برو ای دل سبک رو به یمن به دلبر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,527
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالاز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها
به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شدکه فکند در دماغم هوسش هزار سودا
همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نیچه روم چه روی آرم به برون و یار این جا
که به غیر کنج زندان نرسم به خلوت اوکه نشد به غیر آتش دل انگبین مصفا
نظری به سوی خویشان نظری برو پریشاننظری بدان تمنا نظری بدین تماشا
چو بود حریف یوسف نرمد کسی چو داردبه میان حبس بستان و که خاصه یوسف ما
بدود به چشم و دیده سوی حبس هر کی او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,528
اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرابستان ز من شرابی که قیامتست حقا
چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اولدومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را
غم و مصلحت نماند همه را فرود راندپس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا
تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگیبجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا
بده آن می رواقی هله ای کریم ساقیچو چنان شوم بگویم سخن تو بی‌محابا
قدحی گران به من ده به غلام خویشتن دهبنگر که از خمارت نگران شدم به بالا
نگران شدم بدان سو که تو کرده‌ای مرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,529
چمنی که تا قیامت گل او به بار باداصنمی که بر جمالش دو جهان نثار بادا
ز بگاه میر خوبان به شکار می‌خرامدکه به تیر غمزه او دل ما شکار بادا
به دو چشم من ز چشمش چه پیام‌هاست هر دمکه دو چشم از پیامش خوش و پرخمار بادا
در زاهدی شکستم به دعا نمود نفرینکه برو که روزگارت همه بی‌قرار بادا
نه قرار ماند و نی دل به دعای او ز یاریکه به خون ماست تشنه که خداش یار بادا
تن ما به ماه ماند که ز عشق می‌گدازددل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا
به گداز ماه منگر به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,530
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو راای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا
دست خود بر سر رنجور بنه که چونیاز گناهش بمیندیش و به کین دست مخا
آنک خورشید بلا بر سر او تیغ زدستگستران بر سر او سایه احسان و رضا
این مقصر به دو صد رنج سزاوار شدستلیک زان لطف بجز عفو و کرم نیست سزا
آن دلی را که به صد شیر و شکر پروردیمچشانش پس از آن هر نفسی زهر جفا
تا تو برداشته‌ای دل ز من و مسکن منبند بشکست و درآمد سوی من سیل بلا
تو شفایی چو بیایی خوش و رو بنمایی
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا