نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,969
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,171
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویشنوری ندادیم شبی از ماههتاب خویش
رویی چنان مپوش زعشاق کاهل دلاز تشنگان دریغ ندارند آب خویش
گر نه کباب کردن دلها شدش حلالآن م**س.ت را بحل نکنم من کباب خویش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,172
ابری خوشست و وقت خوش است و هوای خوشساقی م**س.ت داده به مستان صلای خوش
باران خوش رسید و حریفان عیش راگشت آشنای جان و زهی آشنای خوش
بی روی خوب دل نبود خوش به هیچ جاگل گرچه خو برو بود و باغ جای خوش
عشق بتان اگر چه بلایی است جان‌گدازخسرو به جان و دیده خرید این بلای خوش

گویم ببخش جان من او گویدم که نهجان بخش من بس است همان گفتن نه اش
چون گل زرشک جامه درانم که تاچراستدر گرد کوی گشتن باد سحر گهش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,173
گر ای نسیم ترا ره دهند درحرمشببوس از من خاکی نشانه‌ی قدمش
میان دلبر و دل حاجت رسالت نیستو لیک هم بنوشتیم ماجرای غمش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,174
ستمگری که دلم شاد نیست جز به غمشبه خامه راست نیاید شکایت ستمش
اگر ز دست اجل چند که امان یابمبه خاک پاش که سر بر ندارم از قدمش
هزار نامه نوشتم به خون دیده ولیبه این دیار نیامد کبوتر حرمش
مباشری که به کنج فراق می نوشدسفال باده نماید به چشم جام جمش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,175
قبا و پیرهن او که می‌رسد به تنشمن از قباش به رشکم قبا ز پیرهنش
عجب اگر نتوان نقش خاطرش دریافتز نازکی بتوان دید روح در بدنش
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,176
کرشمه‌های سر زلف در بنا گوششحدیث درد دلم ره نداد در گوشش
اگر زخامه کج افتاد نقش ما چه کنیمچگونه عیب تو !نیم کرد بر نقاش ؟

مطرب از ناله‌ام چنان شد م**س.تکه فراموش کرده پرده‌ی خویش
ساقیا خون من بخور به تماممی بده لیک نیم خورده‌ی خویش
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,177
رفت دل نیست روشنم حالشبرو ای جان تو هم بدنبالش
هر که بر حال عاشقان خنددگریه‌یی واجبست بر حالش
من مسکین نه مرد درد توأمکوه البرز و پشه حمالش !

کتاب فقه ندانند در مدارس مادریغ عمر که شد صرف در اصول و فروع
فقیه شرع که ما را همی کند تکفیربه عمر خویش نکردست سجده‌یی به خضوع
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,178
دی می‌گذشت و سوی او دلها روان ازهر طرفصد عاشق گم کرده دل سویش دوان از هر طرف
گلگون نازش زیر زین غمزه بلایی در کمینمی‌مرد از ان پیکان کین پیر و جوان از هر طرف
زنجیر دلها موی او دلال سرها خوی اودر چار سوی روی او بازار جان از هر طرف
در کنج غم افتاده من بریاد سرو خویشتنزانم چه کاید درچمن سرو روان از هر طرف
زین پس که از خوی بدت آهنگ بیرون باشدتسرم که چون خسرو بسی گیرد عنان از هر طرف

من بدان نذرم که گر میرم به سویم بنگریبین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,179
رسید دوش ندایی از ین بلند رواقکو ای مقیم زوایای شهر بند فراق
درین حضیض چرا گشته‌ای چنین محبوسگذر چو طایر قدسی زاوج این نه طاق
منافقند و ریایی جمیع اهل بشربیا به صحبت یاران بی‌ریا و نفاق
ترا به روز ازل با جیب عهدی بودچه آمدت که فراموش کرده‌ای میثاق
مرو به قول مخالف بهر زه راه حجازو گرنه راه نیابی به پرده‌ی عشاق
کسی که مسکن اصلیش عالم علوی استچه می‌کند به خراسان چه میرود به عراق
زخویش بگذر و بازای سوی ما خسروکه نیست خوشتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,180
نگارا صحبت از اغیار بگسلگل خندان من ازخار بگسل
ندانم تا که گفت آن بی‌وفا راکه مهر از دوستان یک بار بگسل

چو از زلفش بدین روز اوفتادمتو هم ای شب مکن برمن تطاول
نباشد چون جمالت مجلس افروزاگر خورشید بنشیند به محفل

حیف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوسای تو به از هزار مه چند بود بقای گل

در حریم کعبه روحانیون یعنی که دلجز خیال دوست کس را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا