You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,969
-
کاربران تگ شده
هیچ
سرو منی و ازدل بستان خودت خوانم | | درد منی و از جان درمان خودت خوانم |
اول بدو صد زاری جان پیشکشت کردم | | وانگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم |
هر چند که جان من دید از تو جفایی چند | | با این همه درد دل جانان خودت خوانم |
هر لحظه مرا با دل جنگیست درین معنی | | کو زان خودت گوید من زان خودت خوانم |
از بس که نمیارزم نزد تو به کشتن هم | | قربان شوم ار گویی قربان خودت خوانم |
دردیده چه کار آید این اشک چو بارانم | | بردیده اگر جانا سروی چو تو ننشانم |
خود را به سر کویت بدنام ابد کردم | | ازهر چه جز این کردم از کرده پشیمانم |
جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسه | | گویم که یکی دیگر گویی تو که نتوانم |
گر با تو غمی گویم در خواب کنی خود را | | این درد دل است آخر افسانه نمیخوانم |
چاک دلم ای محرم چون دوخت نمیدانی | | ضایع چه کنی رشته درچاک گریبانم |
عشق بت و بیم جان این نقد به کف تا کی | | خسرو به غزل بر گو تا دست برافشانم |
تا سوختن عشق ز پروانه به دیدم | | سودای همه سوختگان خام گرفتم |
□
ای باد سلامی برسانی تو اگر ما | | در خدمت آن سرو خرامان نرسیدیم |
□
وقتی دل و جان و خردی همره ما بود | | عشق آمد و زیشان همه بیگانه بماندیم |
صافی مده ای دوست که مادرد کشانیم | | نی رند تمامیم کز ین رند و شانیم |
هر چند که در کیسه نداریم پشیزی | | درهمت ما بین تو که جمشید و شانیم |
کو ساقی نو خیز که بالای دو دیده | | چندانکه دو ابر و بنشاند بنشانیم |
بیش آرمی ای ساقی خونریز که پیشت | | از لب بخوریم و ز مژه باز فشانیم |
□
گفتی که تو این بیدلی از روی که داری؟ | | از روی تودارم دگر از روی که دارم؟ |
عاشق شدم و محرم اینکار ندارم | | فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم |
آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم | | وان بخت که پرسش کندم یار ندارم |
بسیار شدم عاشق و دیوانه ازین پیش | | آن صبر که هر بار بد این بار ندارم |
یک سینه پر از قصهی هجر است ولیکن | | از تنگدلی طاقت گفتار ندارم |
چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند | | گویند مرا گر به نگهدار ندارم |
جانا چودل خسته به سودای تو دارم | | او داند و سودای تو من کار ندارم |
خونریز شگرفست لبت سهل نگیرم | | مهمان عزیز است غمت خوار... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟ | | وز هجر به مردم خبرمان ز که پرسم؟ |
از سرزنش مرده دلان جان به لب آمد | | داروی دل زار پریشان ز که پرسم؟ |
خواب اجلم در سر و من م**س.ت خیالت | | تفسیر چنین خواب پریشان ز که پرسم |
دادند نشان دل خسرو سوی چشمت | | م**س.ت است چو آن نرگس فتان ز که پرسم |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟ | | دل نیست بدستم سخن جان به که گویم ؟ |
خونابهی پیدا همه بینند خود از چشم | | احوال جگر خوردن پنهان به که گویم ؟ |
ببستی چشم من ز افسون زبان هم | | دلم بردی نه تنها بلکه جان هم |
خرابم میکنی از رخ ز لب نیز | | ازینم میکشی جانا از آن هم |
ز تیر تست ما را دعوی خون | | گواهی میدهد دل آن کمان هم |
ز بیداد تو خورسندم همه عمر | | اگر خون ریزیم راضی بدان هم |
برو ای باد بوسی زن بران پای | | اگرچیزی نگوید بر دهان هم |
بده ساقی که من م**س.ت و خرانم | | بیاله خوردهام رطل گران هم |
غمی دارم که باد از دوستان دور | | به حق دوستی کز دشمنان هم |
اگر افتد قبول این جان... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شبی در کوی آن مه روی رفتم | | سر و پا گم چو آب جوی رفتم |
نمیرفتم بلا شد بوی زلفش | | خراب اندر پی آن بوی رفتم |
□
بگفتندش فلان مرد از غمت گفت | | نخواهد مرد چون من جان اویم |
ز زلفش دل همی جستم دلم گفت | | که زان تو نیم من زان اویم |
دل بیعشق را من دل نگویم | | تن بی سوز را جز گل نگویم |
الا ای آب حیوان پیش زلفت | | ره ظلمات را مشکل نگویم |
ز جانت نیک گویم تا توانم | | و گر بد گویمت از دل نگویم |