نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,862
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,211
رسید دوش ندایی از ین بلند رواقکو ای مقیم زوایای شهر بند فراق
درین حضیض چرا گشته‌ای چنین محبوسگذر چو طایر قدسی زاوج این نه طاق
منافقند و ریایی جمیع اهل بشربیا به صحبت یاران بی‌ریا و نفاق
ترا به روز ازل با جیب عهدی بودچه آمدت که فراموش کرده‌ای میثاق
مرو به قول مخالف بهر زه راه حجازو گرنه راه نیابی به پرده‌ی عشاق
کسی که مسکن اصلیش عالم علوی استچه می‌کند به خراسان چه میرود به عراق
زخویش بگذر و بازای سوی ما خسروکه نیست خوشتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,212
نگارا صحبت از اغیار بگسلگل خندان من ازخار بگسل
ندانم تا که گفت آن بی‌وفا راکه مهر از دوستان یک بار بگسل

چو از زلفش بدین روز اوفتادمتو هم ای شب مکن برمن تطاول
نباشد چون جمالت مجلس افروزاگر خورشید بنشیند به محفل

حیف بود که ماه و گل خوانمت از سر هوسای تو به از هزار مه چند بود بقای گل

در حریم کعبه روحانیون یعنی که دلجز خیال دوست کس را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,213
سرو منی و ازدل بستان خودت خوانمدرد منی و از جان درمان خودت خوانم
اول بدو صد زاری جان پیش‌کشت کردموانگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم
هر چند که جان من دید از تو جفایی چندبا این همه درد دل جانان خودت خوانم
هر لحظه مرا با دل جنگیست درین معنیکو زان خودت گوید من زان خودت خوانم
از بس که نمی‌ارزم نزد تو به کشتن همقربان شوم ار گویی قربان خودت خوانم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,214
ای گل صفت حسنت بر وجه حسن گویمسر تا به قدم جانی کفر است که تن گویم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,215
دردیده چه کار آید این اشک چو بارانمبردیده اگر جانا سروی چو تو ننشانم
خود را به سر کویت بدنام ابد کردمازهر چه جز این کردم از کرده پشیمانم
جانم به فدات آن دم کز بعد دو سه بوسهگویم که یکی دیگر گویی تو که نتوانم
گر با تو غمی گویم در خواب کنی خود رااین درد دل است آخر افسانه نمی‌خوانم
چاک دلم ای محرم چون دوخت نمی‌دانیضایع چه کنی رشته درچاک گریبانم
عشق بت و بیم جان این نقد به کف تا کیخسرو به غزل بر گو تا دست برافشانم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,216
تا سوختن عشق ز پروانه به دیدمسودای همه سوختگان خام گرفتم

ای باد سلامی برسانی تو اگر مادر خدمت آن سرو خرامان نرسیدیم

وقتی دل و جان و خردی همره ما بودعشق آمد و زیشان همه بیگانه بماندیم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,217
صافی مده ای دوست که مادرد کشانیمنی رند تمامیم کز ین رند و شانیم
هر چند که در کیسه نداریم پشیزیدرهمت ما بین تو که جمشید و شانیم
کو ساقی نو خیز که بالای دو دیدهچندانکه دو ابر و بنشاند بنشانیم
بیش آرمی ای ساقی خون‌ریز که پیشتاز لب بخوریم و ز مژه باز فشانیم

گفتی که تو این بی‌دلی از روی که داری؟از روی تودارم دگر از روی که دارم؟
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,218
عاشق شدم و محرم اینکار ندارمفریاد که غم دارم و غمخوار ندارم
آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدموان بخت که پرسش کندم یار ندارم
بسیار شدم عاشق و دیوانه ازین پیشآن صبر که هر بار بد این بار ندارم
یک سینه پر از قصه‌ی هجر است ولیکناز تنگ‌دلی طاقت گفتار ندارم
چون راز برون نفتدم از پرده که هر چندگویند مرا گر به نگهدار ندارم
جانا چودل خسته به سودای تو دارماو داند و سودای تو من کار ندارم
خون‌ریز شگرفست لبت سهل نگیرممهمان عزیز است غمت خوار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,219
گمراه شدم ره سوی جانان ز که پرسم؟وز هجر به مردم خبرمان ز که پرسم؟
از سرزنش مرده دلان جان به لب آمدداروی دل زار پریشان ز که پرسم؟
خواب اجلم در سر و من م**س.ت خیالتتفسیر چنین خواب پریشان ز که پرسم
دادند نشان دل خسرو سوی چشمتم**س.ت است چو آن نرگس فتان ز که پرسم
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,220
یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟دل نیست بدستم سخن جان به که گویم ؟
خونابه‌ی پیدا همه بینند خود از چشماحوال جگر خوردن پنهان به که گویم ؟
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا