You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,859
-
کاربران تگ شده
هیچ
نی پای آنکه از سر کویت سفر کنم | | نه دست آنکه دست به زلف تو در کنم |
ذوق جفا و جور تو بر من حرام باد | | گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم |
چشمت به خواب ناز و مرا قصهی دراز | | آمد شبم به روز سخن مختصر کنم |
شبها که گرد کوی تو گردم به یک قدم | | اول نهم دو دیده و آنگاه پا نهم |
گر خود سخن ز زهره و از ماد بشنوم | | نبود چنان کزان بت دلخواه بشنوم |
بیخوابیم بکشت وه از من که هر شبی | | بنشینم و فسانهی آن ماه بشنوم |
آواز ارغنون ندهد ذوقم آنچنان | | کاو از پای اسپ تو ناگاه بشنوم |
دل پارههای خون فگند همچو برگ گل | | چون بوی تو ز باد سحرگاه بشنوم |
خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند | | از عاشقان چو بر در تو آه بشنوم |
□
چو غنچه تا، دل بستم ای بهار جوانی | | به هیچ جا ننشستم که جامهیی ندریدم |
اگر به تیغ سیاست مرا... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ذوق خرد نجویم کز غمکشان عشقم | | فضل عرب ندانم کز روستای غورم |
□
دی باد صبح بوی تو آور رسوی من | | امروز دل به سوی تو بر باد دادهام |
گفتی دل شکسته بنه بر دو زلف من | | من خورد شکسته وار بر این دل نهادهام |
□
بریاد قامتت چو بگیریم عجب مدار | | کز گل هزار سر و سرافراز زبر کشم |
نی پای آنکه از سرکویت سفر کنم | | نه دست آنکه دست به زلف تو در کنم |
ذوق جفا وجور تو برمن حرام باد | | گر من بجز وفای تو کاری دگر کنم |
چشمت بخواب ناز و مرا قصهی دراز | | آمد شبم بروز سخن مختصر کنم |
شبها که گرد کوی تو گردم به یکقدم | | اول نهم دو دیده وآنگاه پا نهم |
گر خود سخن ززهره و از ما بشنوم | | نبود چنان کزان بت دلخواه بشنوم |
بیخوابیم بکشت و ه از من که هرشبی | | بنشینم و فسانهی آن ماه بشنوم |
آواز ارغنون ندهد ذوقم آنچنان | | کاوازپای اسب و تو ناگاه بشنوم |
دل پارههای خون فگند همچو برگ گل | | چون بوی تو زباد سحرگاه بشنوم |
خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند | | از عاشقان چو پردر تو آه بشنوم |
□
چو غنچه تا بتو دل بستم ای بهار جوانی | | بهیچ جا ننشستم که جامهیی ندریدم |
اگر به تیغ سیاست مرا جدا... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
رخی که برکف پای تو سیم تن مالم | | دریغم آید اگر برگل و سمن مالم |
دران شبی که کنم گشت کوی تو همه روز | | دو دیده را به کف پای خویشتن مالم |
غبار کوی تو با خویشتن برم در خاک | | عبیر رحمت جاوید برکفن مالم |
□
مرا اگر چه که بردست غم فروختهای | | هنوز داغ غلامیت بر جبین دارم |
چنان اسیر بتم که زقبله نیست خبر | | زمن حکایت بطحی مپرس کز چینم |
ما درین شهر پای بند توایم | | عاشق قامت بلند توایم |
مردهی آن دهان چون پسته | | کشتهی آن لب چو قند توایم |
میدوانی و میکشی ما را | | چون بدیدی که در کمند توایم |
گورفیقان سفر کنند که ما | | نتوانیم پای بند توایم |
هر شب از شوق جامه پاره کنم | | عاشقم عاشقم چه چاره کنم؟ |
از درونم برون نخواهد رفت | | گر چه صد جای سینه پاره کنم |