نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,852
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,251
ای دل ز وعده‌ی کنج آن شوخ یاد کنخود را به عشوه گر چه دروغ است شاد کن
بنویس نامه‌یی و روان کن به دست اشکلیک اول از سیاهی چشمم سواد کن
اینک سواره می‌رود و تا ببینمشای آب دیده یک نفسی ایستاد کن
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,252
ای دل علم به ملک قناعت بلند کنبر آتش درونه‌ی آن جان سپند کن
تا چند زاغ مزبله لختی همای باشخود را به نانمودن خویش ارجمند کن
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,253
امروز باز شکل دگر گشت یار منیادی نکرد از من و از روزگار من
صدره فتاده بر ره خویشم بدید وهیچرحمت نکرد بر دل امیدوار من
مردم در انتظار کناری وی و بخت بدننهاد آرزوی من اندر کنار من
ایزد کجات بهر هلاک من آفریدای آفت دل من وآشوب کار من
دشمن بدیدگریه‌ی خسرو دلش بسوختهرگز نگفتیش بس ای دوستدار من
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,254
باز آمد آنکه سوخته‌ی اوست ؟ جان منخون گشته از جفاش دل ناتوان من
هرچند بینمش هوسم بیش می‌شودروزی در ین هوس رود البته جان من
ای مهر آرزوی زخسرو بتافتیشرمت نیامد از من و اشک روان من
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,255
ای بوده در قفای تو دایم دعای منبیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار و گرنه دعا کنمتا دادمن ز تو بستاند خدای من
گر من دعاکنم به سحرگاه وای توگر دست من نگیری صد بار وای من
تو از برای عشقی وعشق از برای تومن از برای دردم و درد از برای من

جانان مده اگر دو جهانت دهند ازانکیوسف به من یزید نشاید فروختن
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,256
روی ای صبا و سلامم به دلنواز رساننیاز بنده به آن شوخ عشوه ساز رسان
من آنچه می‌کشم اندر درازی شبهابه روزگار سر زلف او فراز رسان
دلم ببردی و ترسم که دردان رسدتدلم به زلف نگهدار و درد باز رسان
چو نیم خورده‌ی خود باده بر زمین فگنیبگو به روح ستم کشتگان ناز رسان

به بند سخت شدن در شکنجه جان دادناز ان بهشت که در بند نیکوان بودن
طریق بلهوسان است نی ره‌ی عشاقزعشق لاف پس از فتنه برکران بودن
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,257
آخر نگاهی بر حال ما کندر دلم را روزی دوا کن
از دست هجران من در بلایمیارب به فضیلت آن را دوا کن
گفتی به وصلت روزی نوازموقتست جانا وعده وفا کن
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,258
سبزه همان وگل و صحرا همانباغ همان سایه همان جا همان
گرد چمن شاهد زیبا بسی استدردل من شاهد زیبا همان
در چمنی هر کس و من بردرشباغ من آنست و تماشا همان
در چمنی هر کس و من بر درشباغ من آنست و تماشا همان
نام نماند از دل و جان و هنوزعشق همانست و تمنا همان
نام نماند ازدل و جان و هنوزعشق همانست و تمنا همان
چشم مرا سیل ز دریا گذشتسوختگی دل شیدا همان
قهر تو لطفی است که عشاق راخار همان باشد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,259
دل شکیبا نمی‌توان کردنواشکارا نمی‌توان کردن
سوخت جانم درون تن چکنمبرده بالا نمی‌توان کردن
گفتنی اندر دل تو پنهان کیستآه پیدا نمی‌توان کردن
بخت بد به نگردد از کوششخار خرما نمی‌توان کردن
صبر گویند خسروا دانیدانم اما نمی‌توان کردن

چنین شبهای بی پایان و من بر بستره اندوهازآن پهلو به این پهلو از ین پهلو به آن پهلو

گفتی که بدین زاری از بهر که می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,260
آن کیست که می آید صد لشکر دل با اودرویش جمالش ما سلطان دل ما او
بی صبح شبی خواهم کورا غم خود گویممن گویم و او خندد تنها من و تنها او
مستم زخیال او من با وی و وی بی منیارب چه خیالست این اینجا من و آنجا او
مهتاب چه خوش بودی گر بودی و من تنهالب برلب و رو به ررو و او با من و من با او
گویند مرا آخ‌ر دیوانگیت خوشددیوانه چرا نبودم ماه من و شیدا او
من خسروا و شیرین بنگر که چه شکلست ایندیباچه دلها من آیینه‌ی جانها او
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا