نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,858
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,241
دوش می‌رفت وآه می‌کردمدر پی او نگاه می‌کردم
هر دم از خون دیده در پی اوقاصدی رو به راه می‌کردم
شب همه شب ز دود سینه‌ی خویشسرمه در چشم ماه می‌کردم
ناوک غمزه در دلم می‌زدمن دل خسته آه می‌کردم
گریه میکردم و به حالت خویشخنده هم گاهگاه می‌کردم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,242
دل به زلفت سپر دم رفتمور به زنجیر کردم و رفتم
چون غمت جمله قسمت من شدغم تو جمله خوردم و رفتم
گر ترا بود زحمتی از منزحمت خویش بردم ورفتم
تاترا دیدم و ندادم جانوالله از زیستن پشیمانم

بتم ناگه آمد به پیش و ز دستمفرو ریخت همه گل که برچیده بودم
بدیدم رخش را و دیوانه گشتممن این روز را پیش ازین دیده بودم
بخندید بر حال من خلق عالمکه داند که من بر که خندیده بودم ؟
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,243
من آن ترک طناز را می شناسممن آن شوخ بد ساز را می شناسم
میبنید تا می توانید در ویکه من آن سر انداز را می‌شناسم
نبینم به سویش ز بیم دو چشمشکه آن هر دو غماز را می‌شناسم
شبم تازه شد جان بدشنام مستیتوبودی من آواز را می شناسم
زمن پرس ذوق سخنهای خسروکه من آن ره و ساز را می‌شناسم
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,244
چو نام تو در نامه‌یی دیده‌امبنامت که بردیده ما لیده‌ام
به یاد زمین بوس درگاه توسراپای آن نامه بوسیده‌ام
جز این یک هنر نیست مکتوب راوگر نیست باری من این دیده‌ام
که آن‌ها که درروی او خوانده‌امجوابی ازو باز نشنیده‌ام

خوش است آن لب گزیدن گاه شور انگیزی خندهاگر چه نیست از معهود حلوا با نمک خوردن

خدا را چند سوزم زآتش بی مهری آن مهبدی صبری مرا یا با من او را مهربان گردان
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,245
وصیت میکنم گر بشنود ابرو کمان منپس از مردن نشان تیر سازد استخوان من
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی‌دانمچه خویش بودی اگربودی زبانش در دهان من
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردمبرون کن از پس سر گر غلط کردم زبان من
اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت میگومنم فرهاد سرگردا ن تویی شیرین زبان من
چنان از عشق می‌سوزد تنم در زیر پیراهنکه از بیرون پیراهن نماید استخوان من
مراد خسرو بی‌دل برآور یک زمان بنشینکه رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,246
با چون تو مهی یک شب گر خواب توان کردناز بهر خوشی عمری اسباب توان کردن
آن طره به یک سو نه وز گوشه‌ی مه ما ناشبهای سیاهم را مهتاب توان کردن
گر غمزه‌ی تو جوید شاگرد به خون‌ریزیصد خضر و مسیحا را قصاب توان کردن

بدیدم یک رهش دیوانه گشتمدلم گوید که بار دیگرش بین
دلم را سوختن ور باورت نیستدرونم چاک کن خاکسترش بین

چه خوش باشد ترا از خواب مستیز زخم بوسه‌ها بیدار کردن
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,247
با لای تست این پیش من یا سرو بستانیست اینچشم من است این پیش تو یا ابر نیسانی است این
تو می‌روی وز هر کران خلقی به فریاد و فغانای کافر نامهربان آخر مسلمانی است این
هر سوکه می افتد گذر هر غم کزان نبود بترهر لحظه می‌آید به سر ما را چه پیشانی است این
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,248
گر چه ز خوی نازکت سوخته گشت جان منسوی تو می کشد هنوز این دل ناتوان من
خواب نماند خلق را در همه شهر از غمتدور شنیده می‌شود در دل شب فغان من
گردهیم به جان امان نزل ره تو عمر منور کشیم به رایگان گرد سر تو جان من
دور مکن ز دامنش گرد من ای صبا ازانکدر ره او ازین هوس خاک شد استخوان من
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,249
تنگ نبات چون بود؟ لب بگشا که همچنینآب و حیات چون بود؟ خیز وبیا که همچنین
هر که بگویدت که تو دل به چه شکل می‌بری ؟از سر کوی ناگهان م**س.ت به سرا که همچنین
هر که بگویدت که جان چون بود اندرون تن ؟یک نفسی بیا نشین در بر ما که همچنین
هر که بگویدت که گل خنده چگونه می‌زند ؟غنچه‌ی شکرین خودبازگشا که همچنین

هر که دید آن صفحه رخسار خواند الحمد و گفتالله الله آیتی از رحمت یزدانست این
با چنین شبها که من دارم چه باشد وه که گریادت آید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,250
جان من از بی‌دلان آخر گهی یادی بکنور به انصافی نمی‌ارزیم بیدادی بکن
شادمانیهاست از حسن و جوانی درسرتشکر آنرا یک نظر در حال نا شادی بکن
هر شبی ماییم و تنهایی و زندان فراقگر توانی از فرامش گشتگان یادی بکن

آینه گر روی تست آه دل ای آه دلعلت اگر عشق تست وای من ای وای من

گفتی که ناله‌ی تو به یار تو می‌رسدآنجا که ناله می‌رسد آنجا مرارسان
ما چون نمی‌رسیم بدان آرزوی دلیارب تو آرزوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا