نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,838
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,321
ای محنت هجر بر دلم سرناییوی دولت وصل از درم درنایی
از بخت چو هیچ کار برمی‌نایدای جان ستیزه کار هم برنایی

چون دیده فرو ریخت به رخ بیناییوز دل اثری نماند جز رسوایی
ای جان تو چه می‌کنی کرا می‌پایینیکو سر و کاریست تو درمی‌بایی

با دل گفتم گرد بلا می‌پوییبنشین که نه مرد عشق آن مه‌رویی
دل گفت ز خواب دیر بیدار شدیخر جست و رسن برد کنون می‌گویی
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,322
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما راچو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غموز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آیدغم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه‌ی نوش است و ما اندر هوس ماندهکه بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمه‌ی حیوان حیاتی انوری را دهکه اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,323
جرمی ندارم بیش از این کز جان وفادارم تراور قصد آزارم کنی هرگز نیازارم ترا
زین جور بر جانم کنون، دست از جفا شستی به خونجانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
رخ گر به خون شویم همی، آب از جگر جویم همیدر حال خود گویم همی، یادی بود کارم ترا
آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگرتیمار کار من بخور، کز جان خریدارم ترا
هان ای صنم خواری مکن، ما را فرازاری مکنآبم به تاتاری مکن، تا دردسر نارم ترا
جانا ز لطف ایزدی گر بر دل و جانم زدیهرگز نگویی انوری، روزی وفادارم ترا
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,324
ای کرده خجل بتان چین رابازار شکسته حور عین را
بنشانده پیاده ماه گردونبرخاسته فتنه‌ی زمین را
مگذار مرا به ناز اگر چندخوب آید ناز نازنین را
منمای همه جفا گه مهرچیزی بگذار روز کین را
دلداران بیش از این ندارندبا درد قرین چو من قرین را
هم یاد کنند گه گه آخرخدمتگاران اولین را
ای گم شده مه ز عکس رویتدر کوی تو لعبتان چین را
این از تو مرا بدیع ننمودمن روز همی شمردم این را
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,325
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مراوی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانکدر زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بی‌تو خواب و خورد نباشد مرا رواستخود بی‌تو در چه خور بود خواب و خور مرا
عمری کمان صبر همی داشتم به زهآخر به تیر غمزه فکندی سپر مرا
باری به عمرها خبری یابمی ز توچون نیست در هوای تو از خود خبر مرا
در خون من مشو که نیاری به دست بازگر جویی از زمانه به خون جگر مرا
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,326
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مراکی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدیچون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصالمی گران دادست کارد آن سبکساری مرا
زان بتر کز عشق هستم م**س.ت با خصمان اومی‌بباید بردن او مستی به هشیاری مرا
زارم اندر کار او وز کار او هر ساعتیکرد باید پیش خلق انکار و بیزاری مرا
این شگفتی بین و این مشکل که اندر عاشقیبرد باید علت لنگی و رهواری مرا
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,327
گر باز دگرباره ببینم مگر اورادارم ز سر شادی بر فرق سر او را
با من چو سخن گوید جز تلخ نگویدتلخ از چه سبب گوید چندین شکر او را
سوگند خورم من به خدا و به سر اوکاندر دو جهان دوست ندارم مگر او را
چندان که رسانید بلاها به سر منیارب مرسان هیچ بلایی به سر او را
هر شب ز بر شام همی تا به سحرگهرخساره کنم سرخ ز خون جگر او را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,328
از دور بدیدم آن پری راآن رشک بتان آزری را
در مغرب زلف عرض دادهصد قافله ماه و مشتری را
بر گوشه‌ی عارض چو کافوربرهم زده زلف عنبری را
جزعش به کرشمه درنوشتهصد تخته‌ی تازه کافری را
لعلش به ستیزه در نمودهصد معجزه‌ی پیمبری را
تیر مژه بر کمان ابروبرکرده عتاب و داوری را
بر دامن هجر و وصل بستهبدبختی و نیک‌اختری را
ترسان ترسان به طنز گفتمآن مایه‌ی حسن و دلبری را
کز بهر خدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,329
جانا به جان رسید ز عشق تو کار مادردا که نیستت خبر از روزگار ما
در کار تو ز دست زمانه غمی شدمای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبیفریاد و نالهای دل زار زار ما
دردا و حسرتا که بجز بار غم نماندبا ما به یادگاری از آن روزگار ما
بودیم بر کنار ز تیمار روزگارتا داشت روزگار ترا در کنار ما
آن شد که غمگسار غم ما تو بوده‌ایامروز نیست جز غم تو غمگسار ما
آری به اختیار دل انوری نبوددست قضا ببست در اختیار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,330
ای غارت عشق تو جهانهابر باد غم تو خان و مانها
شد بر سر کوی لاف عشقتسرها همه در سر زبانها
در پیش جنیبت جمالتاز جسم پیاده گشته جانها
در کوکبه‌ی رخ چو ماهتصد نعل فکنده آسمانها
نظارگیان روی خوبتچون در نگرند از کرانها
در روی تو روی خویش بینندزینجاست تفاوت نشانها
گویم که ز عشوهای عشقتهستیم ز عمر بر زبانها
گویی که ترا از آن زیان بودالحق هستی تو خود از آنها
تا کی گویی چو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا