نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,688
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,451
چون به تدبیر حکیم نامداریافت گیتی بر شه یونان قرار
یک نگین‌وار از همه روی زمینخارجش نگذاشت از زیر نگین
شه شبی در حال خویش اندیشه کردشیوه‌ی نعمت‌شناسی پیشه کرد
خلعت اقبال بر خود چست یافتهر چه از اسباب دولت جست، یافت
غیر فرزندی که از عز و شرفاز پس رفتن، بود او را خلف
در ضمیر شه چون این اندیشه خاستگفت با دانای حکمت‌پیشه، راست
گفت: ای دستور شاهی پیشه‌ات!آفرین بادا! بر این اندیشه‌ات!
هیچ نعمت بهتر از فرزند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,452
کرد چون دانا حکیم نیک‌خواهشهوت و زن را نکوهش پیش شاه
ساخت تدبیری به دانش کاندر آنماند حیران فکرت دانشوران
نطفه را بی‌شهوت از صلبش گشادد رمحلی جز رحم آرام داد
بعد نه مه گشت پیدا ز آن محلکودکی بی‌عیب و طفلی بی خلل
غنچه‌ای از گلبن شاهی دمیدنفحه‌ای از ملک آگاهی وزید
تاج شد از گوهر او سربلندتخت گشت از بخت او فیروزمند
صحن گیتی بی وی و چشم فلکبود آن بی‌مردم، این بی‌مردمک
زو به مردم صحن آن معمور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,453
صبحدم چون شاه این نیلی تتقبارگی راندی به میدان افق
شه سلامان، م**س.ت و نیم خوابپای کردی سوی میدان در رکاب
با گروهی از نژاد خسروانخردسال و تازه‌روی و نوجوان
هر یکی در خیل خوبان سروریآفت ملکی بلای کشوری
صولجان بر کف، به میدان تاختیگوی زرین در میان انداختی
یک به یک چوگان‌زنان جویای حالگرد یک مه حلقه کرده صد هلال
گرچه بودی زخم چوگان از همهبود چابک‌تر سلامان از همه
گوی بردی از همه با صد شتاب
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,454
از کمانداران خاص اندر زمانخواستی ناکرده زه چاچی کمان
بی مدد آن را به زه آراستیبانگ زه از گوشه‌ها برخاستی
دست مالیدی بر آن چالاک و چستتا بن گوش‌اش کشیدی از نخست
گاه بنهادی سه پر مرغی بر آنرهسپر گشتی به هنجار نشان
ورگشادی تیر پرتابی ز شستبودی‌اش خط افق جای نشست
گرنه مانع سختی گردون شدیاز خط دور افق بیرون شدی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,455
بود در جود و سخا دریا کفیملکش از بحر عطا دریا کفی
پر شدی از فیض آن ابر کرمعرصه‌ی گیتی ز دینار و درم
بزم جودش را چو می‌آراستمنسبتش با معن و حاتم خواستم
لیک اندر جنب او بی قال و قیلمعن باشد مبخل و حاتم بخیل
بسکه دستش داشتی با بسط، خویتافتی انگشت او از قبض، روی
قبض کف گر خواستی، انگشت اوخم نکردی پشت خود در مشت او
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,456
چون سلامان را شد اسباب جمالاز بلاغت جمع، در حد کمال،
سرو نازش نازکی از سر گرفتباغ لطفش رونق دیگر گرفت
نارسیده میوه‌ای بود از نخستچون رسیدن شد بر آن میوه درست،
خاطر ابسال چیدن خواست‌اشوز پی چیدن، چشیدن خواست‌اش
لیک بود آن میوه بر شاخ بلندبود کوتاه آرزو را ز آن، کمند
شاهدی پر عشوه بود ابسال نیزکم نه ز اسباب جمال‌اش هیچ چیز
با سلامان عرض خوبی ساز کردشیوه‌ی جولانگری آغاز کرد
گاه بر رسم نغوله پیش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,457
چون سلامان با همه حلم و وقارکرد در وی عشوه‌ی ابسال کار،
در دل از مژگان او، خارش خلیدوز کمند زلف او، مارش گزید
ز ابروانش طاقت او گشت طاقوز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق
نرگس جادوی او خوابش ببردحلقه‌ی گیسوی او تابش ببرد
اشک او از عارضش گل‌رنگ شدعیشش از یاد دهانش تنگ شد
دید بر رخسار او خال سیاهگشت از آن خال سیه حالش تباه
دید جعد بیقرارش بر عذارز آرزوی وصل او، شد بیقرار
شوقش از پرده برون آورد، لیک
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,458
چون سلامان مایل ابسال شدطالع ابسال فر خفال شد
یافت آن مهر قدیم او نویشد بدو پیوند امیدش قوی
فرصتی می‌جست در بیگاه و گاهیابد اندر خلوت آن ماه، راه
تا شبی سویش به خلوت راه یافتنقد جان بر دست، پیش او شتافت
همچو سایه زیر پای او فتادوز تواضع رو به پای او نهاد
شه سلامان نیز با صد عز و نازکرد دست مرحمت سویش دراز
چون قبا تنگ اندر آغوشش گرفتکام جان از چشمه‌ی نوشش گرفت
داشت شکر آن یکی، شیر این دگر
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,459
چون سلامان شد حریف ابسال راصرف وصلش کرد ماه و سال را،
باز ماند از خدمت شاه و حکیمهر دو را شد دل ز هجر او دو نیم
چون ز حال او خبر جستند بازمحرمان کردندشان دانای راز
بهر پرسش پیش خویش‌اش خواندندبا وی از هر جا حکایت راندند
شد یقین کن قصه از وی راست بودداستانی بی‌کم و بی‌کاست بود
هر یک اندر کار وی رایی زدنددر خلاصش دستی و پایی زدند
بر نصیحت یافت کار اول قرارکز نصیحت نیست بهتر هیچ کار
از نصیحت تازه گردد هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #2,460
«دیده‌ی اقبال من روشن به توستعرصه‌ی آمال من گلشن به توست
سالها چون غنچه دل خون کرده‌امتا گلی چون تو، به دست آورده‌ام
همچو گل از دست من دامن مکش!خنجر خار جفا بر من مکش!
در هوای توست تاجم فرق‌سایوز برای توست تختم زیر پای
رو به معشوقان نابخرد منه!افسر دولت ز فرق خود منه!
دست دل در شاهد رعنا مزن!تخت شوکت را به پشت پا مزن!
منصب تو چیست؟ چوگان باختنرخش زیر ران به میدان تاختن
نی گرفتن زلف چون چوگان به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا