نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,256
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #511

ترسم از بوی دل سوخته ناخوش گرددمرسانی به وی ای باد صبا بوی مرا

برسرکوی تو فریاد که از راه وفاخاک ره گشتم و برمن گذری نیست ترا
دارم آن سر که سرم در سر کار توشودبا من دلشده هر چند سری نیست ترا
دیگران گرچه دم از مهر و وفای تو زنندبه وفای تو که چون من دگری نیست ترا
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #512
خبرت هست ؟ که از خویش خبر نیست مرا
خبرت هست ؟ که از خویش خبر نیست مراگذری کن که زغم راه گذر نیست مرا
گر سرم در سر سو دات رود نیست عجبسرسوای تو دارم غم سرنیست مرا
بی‌رخت اشک همی بارم و گل می‌کارمغیر ازین کار کنون کار دگر نیست مرا
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #513
قدری بخند و ازرخ قمری نمای ما را!سخنی بگوی و از لب شکری نمای مارا
سخنی چو گوهر تر صدف لب تو داردسخن صدف رها کن گهری نمای مارا
منم اندرین تمنا که بینم ازتو موییچو صبا خرامش کن کمری نمای مارا
ز خیال طره‌ی تو چو شب ! ست روز عمرمبکر شمه خنده‌یی زن سحرنمای مارا
بزبان خویش گفتی که گذر کنم بکویتمگذر ز گفته‌ی خود گذری مای ما را
چو منت هزار عاشق بودای صنم ولیکنبهمه جان چو خسرو دگری نمای مارا

...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #514
جان برلب است عاشق بخت آزمای رادستوریی خنده لب جان‌فزای را
مطرب بزن رهی و مبین زهد من از انکبر سبحه‌ی نست شرف چنگ و نای را
نازک مگوی ساعد خوبان که خرد کردچندین هزار بازروی زور آزمای را
ای دوست عشق چون همه چشم است گوش نیستچه جای پند خسرو شوریده رای را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #515
بهار پرده بر انداخت روی نیکو رانمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر ز رشته‌ی صبحچگونه می‌گسلد دانه‌های لولو را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتیز دست چون بتوان داد روی نیکو را
به باغ غرقه‌ی خون است لاله دانی چیستز تیغ کوه بریده است روزگار او را
بیا که تا به چمن در رویم و بنشینیمببوی گل بکف آریم جام گلبو را

مخز به نیم جو آن صحبتی که باغرض استکه راحتی نبود صحبت ریایی را
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #516
ای صبا بوسه زن ز من در او راور نرنجد لب چو شکر او را
چون کسی قلب بشکند که همه کسدل دهد طره‌ی دلاور او را
رو سوی سر و تا فرو بنشیندزانکه بادیست هر زمان سر او را
دل مده غمزه را به کشتن خلقیحاجت سنگ نیست خنجر او را
چون بسی شب گذشت و خواب نیامدای دل اکنون بجو برادر او را

از درونم نمیروی بیرونکه گرفتی درون و بیرون را
نام لیلی بر آید اندر نقشگر ببیزند خاک مجنون را
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #517
آورده‌ام شفیع دل زار خویش راپندی بده دو نرگس خون‌خوار خویش را
ایدوستی که هست خراش دلم از تومرهم نمی‌دهی دل افکار خویش را
آزاد بنده‌یی که به پایت فتاد و مردوآزاد کرد جان گرفتار خویش را
بنمای قد خویش که از بهردیدنتتربر کنیم بخت نگونساز خویش را
سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیلاز سر رواج ده روش کار خویش را
دشنام از زبان توام می‌کند هوستعظیم کن به این قدری یار خویش را

رفتند رفیقان دل صد پاره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #518
بشگفت گل در بوستان آن غنچه‌ی خندان کجا؟شد وقت عیش دوستان آن لاله و ریحان کجا؟
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شدصد مرده زان لب زنده شد درد مرا درمان کجا؟
گویند ترک غم بگو تدبیر سامانی بجودرمانده را تدبیر کو دیوانه را سامان کجا؟
از بخت روزی باطرب خضر آب خورد و شست لبجویان سکندر در طلب تا چشمه‌ی حیوان کجا؟
می‌گفت با من هر زمان گر جان دهی با من امانمن می برم فرمان بجان آن یار بی فرمان کجا؟
گفتم : تویی اندر تنم ما هست جان روشنمگفتی که : آری آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #519
برو ای باد و پیش دیگران ده جلوه بستان رامرا بگذار تا می بینم آن سرو خرامان را
به این مقدار هم رنجی برای خاطر نمی‌خواهمکه از خونم پشیمانی بود آن ناپشیمان را
مپرس ای دل که چون می‌باشد آخر جان غمناکتکه من دیریست کز یادت فراموش کرده‌ام جان را
ورت بدنامی است از من به یک غمزه بکش زارمچرا برخویش مشکل می کنی این کار آسان را؟
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #520
بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبهاکنون هم هشت شب لیکن سیاه ازدود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی که م**س.ت و گه سرخوشجهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همی کردم حدیث ابرو و مژگان او هردمچو طفلان سوره‌ی نون والقلم خوانان به مکتبها
چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهاییغریبی زیر دیوارش چگونه می‌کند تنها
بیا ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سربکویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها
مرنج از بهر جان خسرو اگر چه می‌کشد یارتکه باشد خوب‌رویان را بسی زین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا