You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,256
-
کاربران تگ شده
هیچ
□
جانا من و تو نمونهی پرگاریم | | سر گر چه دو کردهایم یک تن داریم |
بر نقطه روانیم کنون چون پرگار | | در آخر کار سر بهم باز آریم |
□
در درویشی هیچ کم و بیش مدان | | یک موی تو در تصرف خویش مدان |
و آنرا که بود روی به دنیا و به دین | | در دوزخ یا بهشت درویش مدان |
□
از هر چه نه از بهر تو کردم توبه | | ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه |
و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم | | گر بهتر از آن توان... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
وای ای مردم داد زعالم برخاست | | جرم او کند و عذر مرا باید خواست |
□
مرغی به سر کوه نشست و برخاست | | بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست |
□
بی غم دل کیست تا بدان مالم دست | | بی غم دل زنگیان شوریدهی م**س.ت |
□
جز درد دل از نظارهی خوبان چیست | | آنرا که دو دست و کیسه از سیم تهیست |
□
فاساختن و خوی خوش و صفرا هیچ | | تا عشق میان ما بماند بی... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
کار چون بسته شود بگشایدا | | وز پس هر غم طرب افزایدا |
□
خداوندا بگردانی بلا را | | ز آفتها نگه داری تو ما را |
به حق هر دو گیسوی محمد | | زبون گردان زبردستان ما را |
□
نسیما جانب بستان گذر کن | | بگو آن نازنین شمشاد ما را |
به تشریف قدوم خود زمانی | | مشرف کن خراب آباد ما را |
□
چون مرا دیدی تو او را دیدهای | | چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
ای دریغا جان قدسی کز همه پوشیدهاست | | بس که دیدست روی او یا نام او بشنیدهاست |
هر که بیند در زمان آن حسن او کافر شود | | ای دریغا کین شریعت کفر ما ببریدهاست |
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو یک رهی | | کین چنین جان را خدا از دو جهان بگزیدهاست |
□
امروز بهر حالی بغداد بخاراست | | کجا میر خراسانست پیروزی آنجاست |
ساقی تو بده باده و مطرب تو بزن رود | | تا میخورم امروز که وقت طرب ماست |
می هست و درم هست و بت لاله رخان هست | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
از دوست به هر چیز چرا بایدت آزرد | | کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد |
گر خوار کند مهتر خواری نکند عیب | | چون باز نوازد شود آن داغ جفا سرد |
صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموش | | گر خار بر اندیشی خرما نتوان خورد |
او خشم همی گیرد تو عذر همی خواه | | هر روز به نو یار دگر مینتوان نکرد |
□
آری چنین کنند کریمان که شاه کرد | | سوی رهی بچشم بزرگی نگاه کرد |
□
هر آن شمعی که ایزد برفروزد | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ابیات پراکنده
انده و اندیشه را دراز چه داری | | دولت تو خود همان کند که بباید |
رای وزیران ترا به کار نیاید | | هر چه صوابست بخت خود فرماید |
چرخ نیارد بدیل تو ز خلایق | | وانکه ترا زاد نیز چون تو نزاید |
ایزد هرگز دری نبندد بر تو | | تا صد دیگر به بهتری نگشاید |
□
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم | | مرا که خوشی او بود ناخوشی شاید |
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی | | مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ابیات پراکنده
برساند بیک دگر ما را | | انه قادر علی ذلک |
□
معدن شادیست این معدن جود و کرم | | قبلهی ما روی یار قبلهی هر کس حرم |
□
دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام | | بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام |
یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند | | دگر که عاشق گویند عاشقان را نام |
دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند | | دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام |
□
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
□
ترا روی زرد و مرا روی زرد | | تو از مهر و ماه و من از مهر ماه |
□
بر فلک بر دو مرد پیشه ورند | | آن یکی درزی آن دگر جولاه |
این ندوزد مگر قبای ملوک | | و آن نبافد مگر گلیم سیاه |
□
ما و همین دوغ وا و ترب و ترینه | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ابیات پراکنده
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی | | یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی |
□
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست | | صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی |
□
تا نظر سوی دو چشم تست یاران ترا | | کی بود بیکاری آن مردم شکاران ترا |
□
ای طبیب از ما گذر درمان درد مام جوی | | تاکند جانان ما از لطف خود درمان ما |
□
دی خرامان در چمن ناگه گذشتی لاله گفت | | نیست مثل آن صنوبر در همه بستان ما |