نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 29,349
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #531
من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبهاکجا خسبد کسی کش می‌خلد در سینه عقربها؟
گهی غم می‌خورم گه خون و می‌سوزم به صد زاریچو پرهیزی ندارم جان نخواهم برد ازین تبها
چه بودی گر دران کافر جوی بودی مسلمانیچنین کز یاربم می‌خیزد از هر خانه یا ربها
دعای دوستی از خون نویسند اهل درد و منبه خون دیده دشنامی که بشنیدم از آن لبها
ز خون دل وضو سازم چو آرم سجده سوی اوبود عشاق را آری بسی زین‌گونه مذهبها
بناله آن نوای باربد برمی‌کشد خسروکه جانها پای‌کوبان می‌جهد بیرون ز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #532
یارب که داد آینه آن بت پرست راکو دید حسن خویش و زما برد دست را
دیوانه‌ی بتان کند رو به کعبه زانکتعظیم کعبه کفر بود بت پرست را
چندین چه غمزه می‌زنی از بهر کشتنمصید توزنده نیست مکن رنجه شست را
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #533
وقتی اندر سر کویی گذری بود مراوندران کوی نهانی نظری بود مرا
جان بجایست ولی زنده نیم من زیرامایه‌ی عمر بجز جان دگری بود مرا
باری از دیده مریزید گلابی که به عمرلذت از عشق همین درد سری بود مرا
هیچ یاد آمدت ای فتنه که وقتی زین پیشعاشق سوخته‌ی دربدری بود مرا
خواستم دی که نمازی بکنم پیش خیاللیکن آلوده به دامان جگری بود مرا

دی غمزه‌ی تو کرد اشارت به سوی لبتا بوسه‌یی دهد ز شکر خوب تر مرا
رویت گل و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #534
که ره نمود ندانم قبای تنگ تراکه در کشید به بر سرو لاله رنگ تر
چه گویمت که دل تنگ من کرا مانداگر تو خورده نگیری دهان تنگ ترا

از پی نقل مجلست هست بر آتشم جگرچاشنیی نمی‌کنی گوشه‌ی این کباب را

دلبرا عمریست تا من دوست می‌دارم ترادر غمت می‌سوزم و گفتن نمی‌یارم ترا
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #535
روز عید ست به من ده می نابی چو گلابکه از آن جام شود تازه‌ام این جان خراب
جان من از هوس آن به لب آمد اکنونبه لب آرم قدح و جان نهم اندر شکر آب
روزه داری که گشادی ز لبش نگهت مشکاین زمان در دهنش نیست مگر بوی ش*ر..اب
می حلالست کنون خاصه که از دست حریفدر قدح می‌چکد آب نمک آلود کباب
هر که رابوی گل و می بدماغ است او راآن دماغی است که دیگر ندهد بوی گلاب
بنده خسرو به دعای تو که آن حبل متیندست همت زد و پیچید طناب اطناب
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #536
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشتوز گریه‌ی شادی جگرم آب دگر داشت
هنگام سحر خلق به محراب و دل منز ابروی بتی روی به محراب دگر داشت
قربان شوم و چون نشوم وای که آن چشمبر جان من از هر مژه قصاب دگر داشت
نی داشت خبر از خود و نی از می و مجلسخسرو که خرابی ز می ناب دگر داشت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #537
تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشتاز جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت؟
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چنددور فلک از صحبت یارانش جدا داشت
داغ دگر این است که از گریه بشستمآن داغ که دامانت ز خون دل ما داشت
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #538

هر صبر و سلام که دل سوخته را بوداندر شکن سلسله‌ی خم به خمش رفت
یک روز به شالای وصالش نرسانیدآن عمر گران مایه که ما را به غمش رفت

مشنو سخن عاشقی از ه*رز زبانانکاین کار دلست ای پسر و کار زبان نیست
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #539
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام استعالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود بدامشالمنته لله که امروز بدامست
ازطاق دو ابروی تو ای کعبه‌ی مقصودخلقی بگمانند که محراب کدامست
چشم تو اگر خون دلم ریخت عجب نیستاو را چه توان گفت که او م**س.ت مدامست
خسرو که سلامت نکند عیب مگیرشعاشق که ترا دید چه پروای سلامست

در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #540
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما راچو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غموز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آیدغم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمه‌ی نوش است و ما اندر هوس ماندهکه بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمه‌ی حیوان حیاتی انوری را دهکه اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا