You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,278
-
کاربران تگ شده
هیچ
گل رخسار تو چون دسته بستند | | بهار و باغ در ماتم نشستند |
صبا را پای در زلف تو بشکست | | چو چین زلف تو بر هم شکستند |
که خواهد رست از این آسیب فتنه | | که نوک خار و برگ گل نرستند |
کرا در باغ رخسارت بود راه | | از آن دلها که در زلف تو بستند |
که در هر گلستانش گاه و بیگاه | | ز غمزهت یک جهان ترکان مستند |
چو در پیش لبت از بیم چشمت | | همه خواهندگان لبها ببستند |
منه بر کار این بیچارگان پای | | چه خواهی کرد مشتی زیردستند |
آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمیزند | | دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمیزند |
زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز | | چون دست یافت زخم یکی کم نمیزند |
گه گه به طعنه طال بقایی زدی مرا | | واکنون چو راه دل بزد آنهم نمیزند |
کی دست دل کنون در شادی زند ز عشق | | الا به دست او در یک غم نمیزند |
یارب چه فتح باب بلایی است آن کزو | | یک ابر دیده نیست کزو نم نمیزند |
چشمش کدام زاویه غارت نمیکند | | زلفش کدام قاعده بر هم نمیزند |
القصه در ولایت خوبی به کام دل | | زد... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
هرکرا عشقت به هم برمیزند | | عاقبت چون حلقه بر در میزند |
طالعی داری که از دست غمت | | هرکرا دستیست بر سر میزند |
در هوای تو ملک پر بفکند | | اینچنین کت حسن بر در میزند |
من کیم کز عشق تو بر سر زنم | | بر سر از عشق تو سنجر میزند |
عشق را در سر مکن جور و جفا | | عشق با ما خود برابر میزند |
رای وصلت خواستم زو هجر گفت | | این حریف این نقش کمتر میزند |
درد هجرانت گرم اشکی دهد | | عشق صدبارم به سر بر میزند |
این نه بس کز عیش تلخ من... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
هرچ از وفا به جای من آن بیوفا کند | | آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند |
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست | | یارب چه کارها کند او گر وفا کند |
آزادگان روی زمینش رهی شوند | | گر راه سرکشی و تکبر رها کند |
از کام دل رها کندش دست روزگار | | آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند |
از بس که کبریای جمالست در سرش | | بر عاشقان سلام به کبر و ریا کند |
گر فوت گرددش همهی عمر یک جفا | | خوی بدش قرار نگیرد قضا کند |
نوبت حسن ترا لطف تو گر پنج کند | | عشق تو خاک تلف بر سر هر گنج کند |
قبلهی روی ترا هرکه شبی برد نماز | | چار تکبیر دگر روز بر این پنج کند |
نرگس م**س.ت تو هشیارترین مرغی را | | سینه چون نار کند چهره چو نارنج کند |
عقل بر سخت لبت را به سخن گفت این است | | زانکه در مهد همی طفل سخنسنج کند |
رخ و اسبی بنهد روز و رخت را آنکس | | کز مه یک شبه هر مه رخ شطرنج کند |
غم و رنج تو اگر نام و نشانم ببرد | | بیغم و رنج مبادم اگرم رنج کند |
دامن چون تو پری دست گهر گیرد و بس | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر وفا با جمال یار کند | | حلقه در گوش روزگار کند |
ماه دست از جمال بفشاند | | گر بر این پای استوار کند |
نازها میکند جفا آمیز | | ور بنالم یکی هزار کند |
با چنین اعتماد بر خوبی | | نکند ناز پس چه کار کند |
چشمش از بیشهها جفا داند | | زلفش از کارها شکار کند |
این دعا خوش بر آستین بندد | | وین سزا نیک در کنار کند |
دل و دینم ببرد و سود کنم | | گر بر این مایه اختصار کند |
بارکش انوری که یارگر اوست | | زین بتر صد هزار بار... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ماییم و سرکویی، پر فتنهی ناپیدا | | آسوده درو والا، آهسته درو شیدا |
در وی سر سرجویان گردان شده از گردن | | در وی دل جانبازان تنها شده از تنها |
بر لالهی بستانش مجنون شده صد لیلی | | بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا |
خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل | | لوزینهی او وحشت، پالودهی او سودا |
با نقد خریدارش آینده خه از رفته | | با نسیهی بازارش امروز پس از فردا |
گر کوی مغانست این؟ چندین چه فغانست این؟ | | زین چند و چرا بگذر، تا فرد شوی یکتا |
رسوایی فرق خود در فوطهی... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
سلام علیک، ای نسیم صبا | | به لطف از کجا میرسی؟ مرحبا |
نشانی ز بلقیس، اگر کردهای | | چو مرغ سلیمان گذر بر سبا |
نسیمی بیاور ز پیراهنش | | که شد پیرهن بر وجودم قبا |
اگر یابم از بوی زلفش خبر | | نیابد وجودم گزند از وبا |
به نزدیک آن دلربا گفتنیست | | که ما را کدر کرد سیل از ربا |
ز دردش ببین این سرشک چو لعل | | روانم برین روی چون کهربا |
همین حاصلست اوحد رازی عشق | | که خونم هدر کرد و مالم هبا |
گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا | | ور نشانه میپرسی، رشته سر گمست اینجا |
چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت | | ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا |
چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا | | هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا |
جو فروش مفتی را از نماز و از روزه | | رنگ چهرهی کاهی بهر گندمست اینجا |
گر حریف مایی تو، ما و کنج میخانه | | ور زعشق میپرسی، عشق در خمست اینجا |
چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق | | سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا |
همچو دیو بگریزی،چون زمردت... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
قراری چون ندارد جانم اینجا | | دل خود را چه میرنجانم اینجا؟ |
سر عاشق کلهداری نداند | | بنه کفشی، که من مهمانم اینجا |
مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟ | | چه میپرسی، که من حیرانم اینجا |
نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز | | ز چشم مدعی پنهانم اینجا |
اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی | | که من بیروی او نتوانم اینجا |
نگارینی که سرگرداند از من | | نگردانی، که سرگردانم اینجا |
مرا با دوست پیمانی قدیمست | | بدان پیوند و آن پیمانم اینجا |
ز... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.