You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,283
-
کاربران تگ شده
هیچ
ای چراغ چشم توفان بار ما | | بیش ازین غافل مباش از کار ما |
هر زمانی در به روی ما مبند | | گر چه کوته دیدهای دیوار ما |
شکر آن که خواب میگیرد به شب | | رحمتی بر دیدهی بیدار ما |
ای که با هر کس چو گل بشکفتهای | | بیش ازین نتوان نهادن خار ما |
کاشکی آن رخ نبودی در نقاب | | تا نکردی مدعی انکار ما |
با چنان ساعد که بر بازوی اوست | | کس نپیچد پنجهی عیار ما |
خلق عالم گر شوند اغیار و خصم | | نیست غم، گر یار باشد یار ما |
اوحدی، میبوس خاک... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای غم عشق تو یار غار ما | | جز غمت خود کس نزیبد یار ما |
کار ما با غم حوالت کردهای | | نی، به اینها برنیاید کارما |
در ازل جان دل به مهرت داد و این | | تا ابد مهریست بر رخسار ما |
ما همان اقرار اول میکنیم | | گر دو گیتی میکنند انکار ما |
ساقی، از رندان حریفی را بخوان | | تا به می بفروشد این دستار ما |
می بیار و خرقهی ما را بکن | | تا ببیند مدعی زنار ما |
علم نیک و بد چو جای دیگرست | | این تفاوت چیست در پندار ما؟ |
زاهدان فردا چه... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟ | | که هجرانت چه میسازد همی با روزگار ما؟ |
چه ساغرها تهی کردیم بر یادت: که یک ذره | | نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما |
به هر جایی که مسکینی بیفتد دست گیرندش | | ولی این مردمی ها خود نباشد در دیار ما |
ز رویت پردهی دوری زمانی گر برافتادی | | همانا بشکفانیدی گل وصلی ز خار ما |
تو همچون خرمن حسنی و ما چون خوشه چینانت | | از آن خرمن چه کم گشتی که پر بودی کنار ما؟ |
ز دلبندان آن عالم دل ما هم ترا جوید | | که از خوبان این گیتی تو بودی اختیار... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چو آشفته دیدی که شد کار ما | | نگشتی دگر گرد بازار ما |
میزار ما را، که کار خطاست | | دلیری نمودن به آزار ما |
به فریاد ما گر چنین میرسی | | به گردون رسد نالهی زار ما |
دل ما ننالیدی از چشم تو | | اگر جور کردی به مقدار ما |
بجز ما نخواهد خریدن کسی | | متاعی که بستی تو در بار ما |
چه خسبی؟ که شبهای تاریک خواب | | نیامد درین چشم بیدار ما |
مریز اوحدی را نمک بر جگر | | که شوریده او میکند کار ما |
از ما به فتنه سرمکش، ای ناگزیر ما | | که آمیزشیست مهر ترا با ضمیر ما |
ما قصهای که بود نمودیم و عرضه داشت | | تا خود جواب آن چه رساند بشیر ما |
نینی ، به پیک و نامه چه حاجت؟ که حال دل | | دانم که نانوشته بخواند مشیر ما |
ای باد صبحدم خبر ما بپرس نیک | | کین نامها نه نیک نویسد دبیر ما |
ای صوفی، ار تو منکر عشقی به زهد کوش | | ما را ز عشق توبه نفرمود پیر ما |
بس قرنها سپهر بگردد بدین روش | | تا بر زمین عشق نیابد نظیر ما |
پستان خود به مهر بیالود و دوستی | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای پرتو روحالقدس تابان ز رخسار شما | | نور مسیحا در خم زلف چو زنار شما |
هم لفظتان انجیل خوان، هم لهجتان داودسان | | سر حواریون نهان در بحر گفتار شما |
شماس ازان رخ جفت غم، مطران پریشان دم بدم | | قسیس دانا نیز هم بیچاره در کار شما |
اعجاز عیسی در دو لب پنهان صلیب اندر سلب | | قندیل زهبان نیم شب تابان ز رخسار شما |
از لعلتان کوثر نمی، وز لفظتان گردون خمی | | میلاد شادیها همی از روز دیدار شما |
زان زلفهای جان گسل تسبیح یوحنا خجل | | صد جاثلیق زندهدل چون من خریدار شما |
| | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما | | به فال نیک ندارم جدا شدن ز شما |
مگر اجل برهاند مرا ز عشق، ارنه | | به زندگی نتوانم رها شدن ز شما |
اگر ز خوی شما داشتی خبر دل من | | عجب نداشتمی بیوفا شدن ز شما |
ازین صفت که بییگانگی همی کوشید | | کرا بود طمع آشنا شدن ز شما؟ |
دلم بدین صفت ار پایمال غصه شود | | گریختن زمن و در قفا شدن ز شما |
غم شما گر ازین سان کشد گریبانم | | چه پیرهن که بخواهد قبا شدن ز شما |
به اوحدی طمع پارسا شدن میکنید | | که بعد ازین نتوان... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دراز شد سفر یار دور گشتهی ما | | فغان ازین دلی بیاو نفور گشته ما |
به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم | | ز سوز سینه همچون تنور کشته ما |
بخواند راوی مستان به صوت داودی | | ز شوق او سخن چون زبور گشته ما؟ |
چه بودی آنکه چو حوری در آمدی هر دم | | به خانهی چو سرای سرور گشتهی ما؟ |
چه بودی ار خبر او همی رسانیدند | | به گوش خاطر از خود نفور گشته ما؟ |
ز حافظان وفا نیست مشفقی که کند | | ملامت دل از کار دور گشتهی ما |
حدیث ما تو بگوی، اوحدی که مشغولست | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهی ما | | نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهی ما |
تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر | | باخته شد در نظری آن تن جان گشتهی ما |
گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی | | هم سبک انداخته شد بار گران گشتهی ما |
دیدهی گریان به دلم فاش همی گفت خود این: | | کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهی ما |
پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش | | هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهی ما |
نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی | | تا همگی سود نشد سود زیان گشتهی ما |
ضامن... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
حلوای نباتست لبت، پسته دهانا | | در باغ گلی نیست به رخسار تو مانا |
زیر لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟ | | گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟ |
گفتم: نتوانی دل شهری بربودن | | نی، چون نتوانی، که شگرفی و توانا؟ |
بس گوشه نشینی که ز هجر تو بنالد | | این ناله به گوشت نرسیدست همانا |
مردم نه عجب صورت عشقم که بدانند | | بیعشق نشستن عجب از مردم دانا |
هر لحظه زبان فاش کند سر دل من | | پیوسته ز دست تو برنجیم، زبانا |
دلسوختهی عشق تو گردید به صد جان | | غافل مشو از... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.