You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,250
-
بازدیدها
52,749
-
کاربران تگ شده
هیچ
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد | | ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد |
| این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش | | در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد |
| بحر نهنگدار غم از موج آتشین | | دود سیاه بر صدف آسمان کشد |
| مرغان روزگار نگر کاژدهای غم | | گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشد |
| و آن کو به گوشهای ز میانه کرانه کرد | | هم گوشهی دلش ستم بیکران کشد |
| مسکین درخت گندم از اندیشهی ملخ | | ایمن نگردد ارچه سرش صد سنان کشد |
| خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست | | چند از زبان... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| آمد نفس صبح و سلامت نرسانید | | بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید |
| یا تو به دم صبح سلامی نسپردی | | یا صبحدم از رشک سلامت نرسانید |
| من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم | | چه سود که بختم سوی بامت نرسانید |
| باد آمد و بگسست هوا را زره ابر | | بوی زرهی غالیه فامت نرسانید |
| بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد | | زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید |
| عمری است که چون خاک جگر تشنهی عشقم | | و ایام به من جرعهی جامت نرسانید |
| مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق | | خود عشق چنین مرغ... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| آن کو چو تو دلربای دارد | | بر فرق زمانه پای دارد |
| سخت آباد است خانهی حسن | | تا روی تو کدخدای دارد |
| خوش عطاری است باد شبگیر | | تا زلف تو مشکسای دارد |
| جان کز تو در این مقام دور است | | آهنگ دگر سرای دارد |
| هیهات که روی دلربایت | | با ما به وصال رای دارد |
| سلطان سعادت آنچنان نیست | | کاندیشهی هر گدای دارد |
| خاقانی از آسمان گذشته است | | تا خاک در تو جای دارد |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید | | چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید |
| هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم | | کز دست یارب من یارب به یارب آید |
| تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او | | کانگه سفر نشاید چون مه به عقرب آید |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| با درد تو کس منت مرهم نپذیرد | | با وصل تو کس ملکت عالم نپذیرد |
| تنگ است در وصل تو زان هیچ قدی نیست | | کو بر در وصل تو رسد خم نپذیرد |
| آن کس که نگین لب تو یافت به صد جان | | در عرض وی انگشتری جم نپذیرد |
| پیش لب تو تحفه فرستم دل و دین را | | دانم که کست تحفه ازین کم نپذیرد |
| بار غم من صبر نپذرفت و عجب نیست | | بر کوه اگر عرض کنی هم نپذیرد |
| در معرکهی عشق تو عقلم سپر افکند | | کان حمله که او آرد رستم نپذیرد |
| گفتی سر خاقانی دارم به سر و چشم | | ای شوخ برو کز تو کس این... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| آوازهی جمالت اندر جهان فتاد | | شوری ز کبریای تو در آسمان فتاد |
| دل در سرای وصل تو یک گام درنهاد | | برداشت گام دیگر و بر آستان فتاد |
| بر شاهراه سینهی من سوز عشق تو | | دزد دلاوری است که بر کاروان فتاد |
| بازارگانی از دل زارتر که دید | | کز عشق سود جست به جان در زیان فتاد |
| کشتی صبر من سوی ساحل کجا رسد | | با صد هزار رخنه که در بادبان فتاد |
| قفلی که از وفای تو بر سینه داشتم | | اکنون ز بیم خصم توام بر دهان فتاد |
| خاقانی از تو دور نه بر اختیار ماند | | دانی که در بلا... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| در خوشاب را لبت سخت خوش آب میدهد | | نرگس م**س.ت را خطت خوب سراب میدهد |
| رشوه به چشم م**س.ت تو نرگس تازه میبرد | | باژ به زلف شست تو عنبر ناب میدهد |
| دیده پرآب کردهای رو که به دست غمزهات | | هندوی دیده تیغ را بهر تو آب میدهد |
| طرفهتر آنکه طرهات سر ز خطت همی کشد | | پس به تکلف اندرو حسن تو تاب میدهد |
| ور ز خطت برون نهم پای ز بهر گردنم | | همسر زلف سرکشت تاب طناب میدهد |
| بر سر کوی حسن تو پای دلم شکسته شد | | تا چو درنگ میکند جان به شتاب میدهد |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| عشقت آتش ز جان برانگیزد | | رستخیز از جهان برانگیزد |
| باد سودات بگذرد بر دل | | زمهریر از روان برانگیزد |
| خیل عشقت به جان فرود آید | | سیل خون از میان برانگیزد |
| تا قیامت غلام آن عشقم | | که قیامت ز جان برانگیزد |
| از برونم زبان فرو بندد | | وز درونم فغان برانگیزد |
| تب نهانی است از غم تو مرا | | لرزه از استخوان برانگیزد |
| ناله پیدا از آن کنم که غمت | | تب عشق از نهان برانگیزد |
| شحنهی وصل کو که هجران را | | از سرم یک زمان برانگیزد |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| پیش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار | | لبها بنفشه رنگ ز تبهای بیقرار |
| زان خط و لب که هر دو بنفشه به شکرند | | وقت بنفشه دارم سودای بیشمار |
| من چون بنفشه بر سر زانو نهاده سر | | زانو بنفشه رنگتر از لب هزار بار |
| همچون بنفشه کز تف آتش بریخت خوی | | زان زلف چون بنفشه دل من بسوخت زار |
| سودا برد بنفشه و شکر چرا مرا | | زان شکر و بنفشه به سودار رسید کار |
| از بس که غم خورم ز سپهر بنفشه رنگ | | خاقانی بنفشه دلم خواند روزگار |
| بازار دل بنفشه صفت تحفهای کنم | | تا دستهی... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
| پیش صبا نثار کنم جان شکوفهوار | | کو عقد عنبرین که شکوفه کند نثار |
| ای مرد با شکوفه چه سازم طریق انس | | این بس مرا که دیدهی من شد شکوفهبار |
| جانم شکوفهوار شکافان شد از هوس | | چون حجلهی شکوفه برانداخت نوبهار |
| هر شب که پر شکوفه شود روی آسمان | | در چشم من شکوفهوش آید خیال یار |
| شاخ شکوفهدار امیدم شکسته شد | | چون از شکوفه قبهی نو بست شاخسار |
| کو آن شکوفهی طرب و میوهی دلم | | اکنون که پر طلسم شکوفه است میوهدار |
| چون زان شکوفه عارض امید به نبود | | امید من... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.