شاعر‌پارسی اشعار مولانا

[Nyx]

ای با من و پنهان چو دل، از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم، قصدِ مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری، از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود، چون یادِ نامت می کنم

ای آفتاب! از دور تو، بر ما فرستی نور تو
ای جانِ هر مهجور، تو! جان را غلامت می کنم

 

[Nyx]

گفت آری لیک کو دور یزید
کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید

چشم کوران آن خسارت را بدید
گوش کران آن حکایت را شنید

خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند

روز ملکست و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی

ور نه‌ای آگه برو بر خود گری
زانک در انکار نقل و محشری

بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی‌بیند جز این خاک کهن

ور همی‌بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشم‌سیر

در رخت کو از می دین فرخی
گر بدیدی بحر کو کف سخی

آنک جو دید آب را نکند دریغ
خاصه آن کو دید آن...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Nyx]

عاشقم من بر فن دیوانگی
سیرم از فرهنگی و فرزانگی

 

[Nyx]

باش کشتیبان درین بحر صفا
که تو نوح ثانیی ای مصطفی

 

[Nyx]

بد مگو نیک مگو ایشان را
که گذشتند ز نیکو و ز بد
دیده در حق نه و نادیده مگو
تا که در دیده دگر دیده نهد

 

[Nyx]

رو بمیر ای خواجه قبل از مردنت
تا نباشد زحمت جان کندنت

آن چنان مرگی که در نوری روی
نی چنان مرگی که در گوری روی

 

[Nyx]

چون خیالی در دلت آمد نشست
هر کجا که می گریزی با تو هست

 

[Nyx]

هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
دل برد و نهان شد

هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد

گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی

گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد
آتش گل از آن شد

یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم

از دیده یعقوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد

حقا که هم او بود کاندر ید بیضا
میکرد شبانی

در چوب شد و بر صفت مار بر آمد
زان فخر کیان شد

می گشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج

عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد

بالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی

تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد

منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا

شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قتال زمان شد

نی نی که هم او بود که می گفت انا الحق...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Nyx]

تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم

 

[Nyx]

بس دعاها کان زیان است و هلاک
از کرم می نشنود یزدان پاک

شکرحق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد