(فاطمه1381) مدیر بازنشسته سطح 4 ارسالیها 2,965 پسندها 3,118 امتیازها 28,773 مدالها 3 9/7/20 #241 روزها فکر من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم #مولانا
(فاطمه1381) مدیر بازنشسته سطح 4 ارسالیها 2,965 پسندها 3,118 امتیازها 28,773 مدالها 3 20/7/20 #242 در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز پایت بر ندارم روز و شب #مولانا
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #243 اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین شوند و جان عاشق لطیف و خرم و عیار باشد به عاشق ده تو هر جا شمع مردهست که او را صد هزار انوار باشد وگر تنهاست عاشق نیست تنها که با معشوق پنهان یار باشد ش*ر..اب عاشقان از سینه جوشد حریف عشق در اسرار باشد به صد وعده نباشد عشق خرسند که مکر دلبران بسیار باشد وگر بیمار بینی عاشقی را نه شاهد بر سر بیمار باشد سوار عشق شو وز ره میندیش که اسب عشق بس رهوار باشد به یک حمله تو را منزل رساند اگر چه راه ناهموار باشد علف خواری نداند جان عاشق که جان عاشقان خمار باشد ز شمس الدین تبریزی بیابی دلی کو م**س.ت و بس هشیار باشد لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید. امضا : ^MiushaW.GM
اگر عالم همه پرخار باشد دل عاشق همه گلزار باشد وگر بیکار گردد چرخ گردون جهان عاشقان بر کار باشد همه غمگین شوند و جان عاشق لطیف و خرم و عیار باشد به عاشق ده تو هر جا شمع مردهست که او را صد هزار انوار باشد وگر تنهاست عاشق نیست تنها که با معشوق پنهان یار باشد ش*ر..اب عاشقان از سینه جوشد حریف عشق در اسرار باشد به صد وعده نباشد عشق خرسند که مکر دلبران بسیار باشد وگر بیمار بینی عاشقی را نه شاهد بر سر بیمار باشد سوار عشق شو وز ره میندیش که اسب عشق بس رهوار باشد به یک حمله تو را منزل رساند اگر چه راه ناهموار باشد علف خواری نداند جان عاشق که جان عاشقان خمار باشد ز شمس الدین تبریزی بیابی دلی کو م**س.ت و بس هشیار باشد لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #244 ای که می پرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی مشکلی آسان کنی دردی از در مانده ای درمان کنی در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر عشق یعنی گل به جای خار باش پل به جای این همه دیوار باش عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر واگذاری آب را، بر تشنه تر عشق یعنی دشت گل کاری شده در کویری چشمه ای جاری شده عشق یعنی ترش را شیرین کنی عشق یعنی نیش را نوشین کنی هر کجا عشق آید و ساکن شود هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود امضا : ^MiushaW.GM
ای که می پرسی نشان عشق چیست عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی مشکلی آسان کنی دردی از در مانده ای درمان کنی در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر عشق یعنی گل به جای خار باش پل به جای این همه دیوار باش عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر واگذاری آب را، بر تشنه تر عشق یعنی دشت گل کاری شده در کویری چشمه ای جاری شده عشق یعنی ترش را شیرین کنی عشق یعنی نیش را نوشین کنی هر کجا عشق آید و ساکن شود هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #245 خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو من و تو، بی منوتو، جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو این عجب تر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو! به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو امضا : ^MiushaW.GM
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو من و تو، بی منوتو، جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو این عجب تر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو! به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #246 عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد ای پیش رو مردی امروز تو برخوردی ای زاهد فردایی فردات مبارک باد کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد حلوا شده کلی حلوات مبارک باد در خانقه سینه غوغاست فقیران را ای سینه بیکینه غوغات مبارک باد این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد دریاش همیگوید دریات مبارک باد ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد ای طالب بالایی بالات مبارک باد ای جان پسندیده جوییده و کوشیده پرهات بروییده پرهات مبارک باد خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی کالای عجب بردی کالات مبارک باد امضا : ^MiushaW.GM
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد ای پیش رو مردی امروز تو برخوردی ای زاهد فردایی فردات مبارک باد کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد حلوا شده کلی حلوات مبارک باد در خانقه سینه غوغاست فقیران را ای سینه بیکینه غوغات مبارک باد این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد دریاش همیگوید دریات مبارک باد ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد ای طالب بالایی بالات مبارک باد ای جان پسندیده جوییده و کوشیده پرهات بروییده پرهات مبارک باد خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی کالای عجب بردی کالات مبارک باد
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #247 ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم گر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم آفتاب رحمتش در خاک ما درتافتهست ذره های خاک خود را پیش او رقصان کنیم ذره های تیره را در نور او روشن کنیم چشمهای خیره را در روی او تابان کنیم چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم گر عجبهای... لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید. امضا : ^MiushaW.GM
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم گر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ما ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم آفتاب رحمتش در خاک ما درتافتهست ذره های خاک خود را پیش او رقصان کنیم ذره های تیره را در نور او روشن کنیم چشمهای خیره را در روی او تابان کنیم چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم گر عجبهای... لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #248 من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم، نعره مزن، جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو قمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو گفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت می باش چنین، زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ... لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید. امضا : ^MiushaW.GM
من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم، نعره مزن، جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو قمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو گفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد گفت می باش چنین، زیر و زبر هیچ مگو ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ... لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #249 یک نفس بی یار نتوانم نشست بی رخ دلدار نتوانم نشست از سر می می نخواهم خاستن یک زمان هشیار نتوانم نشست نور چشمم اوست من بی نور چشم روی با دیوار نتوانم نشست دیده را خواهم به نورش بر فروخت یک نفس بی یار نتوانم نشست من که از اطوار بیرون جسته ام با چنین اطوار نتوانم نشست من که دایم بلبل جان بوده ام بی گل و گلزار نتوانم نشست کار من پیوسته چون بی کار تست بیش ازین بی کار نتوانم نشست هر نفس خواهی تجلای دگر زان که بی انوار نتوانم نشست زان که یک دم در جهان جسم و جان بی غم آن یار نتوانم نشست شمس را هر لحظه می گوید بلند بی اولی الا بصار نتوانم نشست من هوای یار دارم بیش ازین در غم اغیار نتوانم نشست امضا : ^MiushaW.GM
یک نفس بی یار نتوانم نشست بی رخ دلدار نتوانم نشست از سر می می نخواهم خاستن یک زمان هشیار نتوانم نشست نور چشمم اوست من بی نور چشم روی با دیوار نتوانم نشست دیده را خواهم به نورش بر فروخت یک نفس بی یار نتوانم نشست من که از اطوار بیرون جسته ام با چنین اطوار نتوانم نشست من که دایم بلبل جان بوده ام بی گل و گلزار نتوانم نشست کار من پیوسته چون بی کار تست بیش ازین بی کار نتوانم نشست هر نفس خواهی تجلای دگر زان که بی انوار نتوانم نشست زان که یک دم در جهان جسم و جان بی غم آن یار نتوانم نشست شمس را هر لحظه می گوید بلند بی اولی الا بصار نتوانم نشست من هوای یار دارم بیش ازین در غم اغیار نتوانم نشست
^MiushaW.GM کاربر حرفهای سطح 29 ارسالیها 1,105 پسندها 20,959 امتیازها 46,373 مدالها 22 سن 17 30/7/20 #250 نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد آن را که منم منصب معزول کجا گردد آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد از اشک شود ساقی این دیده من لیکن بی نرگس مخمورش خماره نخواهد شد بیمار شود عاشق اما بنمی میرد ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد امضا : ^MiushaW.GM
نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد آواره عشق ما آواره نخواهد شد آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد آن را که منم منصب معزول کجا گردد آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد آن قبله مشتاقان ویران نشود هرگز وان مصحف خاموشان سی پاره نخواهد شد از اشک شود ساقی این دیده من لیکن بی نرگس مخمورش خماره نخواهد شد بیمار شود عاشق اما بنمی میرد ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد خاموش کن و چندین غمخواره مشو آخر آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد