متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار تا حالا شده واسه یه رمان گریه کنی؟؟

  • نویسنده موضوع PaRIsA-R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 158
  • بازدیدها 7,438
  • کاربران تگ شده هیچ

Taranom.Zamani

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
250
پسندها
1,825
امتیازها
12,063
مدال‌ها
10
  • #131
هر بار سووشون رو می‌خونم اشک توی چشمام جمع میشه. مخصوصا بند آخر رمان که میگه:

«گریه نکن خواهرم. در خانه‌ ات درختی خواهد رویید و درخت‌ هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت...
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌ آمدی سحر را ندیدی؟!»
 
امضا : Taranom.Zamani

Wild

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
132
پسندها
1,426
امتیازها
10,013
مدال‌ها
8
  • #132
تا حالا شده که واسه یه رمان گریه کنید؟؟

اسم رمانم بگید :)

خودم واسه رمان (همه هستیه من و مانع و...) بسی گریه کردم:|
اره من سر روز های بی اینه هق هق می کردم جوری که اطرافیام ترسیدن
سر سربلند گریه کردم
 
امضا : Wild

.REIHANEH.

نویسنده انجمن
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,334
پسندها
43,803
امتیازها
69,173
مدال‌ها
38
سن
20
  • #133
من برای داستان گریه نکردم
اما یه وقتایی از هیجان برای قلم خوب گریم می‌گیره:)
با تلنگ من گریه کردم هم قلم خیلی خوب بود هم داستان غم انگیز :)
با رمان خودمم یه چند دفعه ای :)
 
آخرین ویرایش

ِSHAB

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
108
پسندها
3,581
امتیازها
16,633
مدال‌ها
13
  • #134
امضا : ِSHAB

ghatre

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
126
پسندها
2,993
امتیازها
16,633
مدال‌ها
11
  • #135
این مرد امشب میمیرد...رازی که جگر میسوزاند...بن بست۱۷...اسطوره...مومیایی...هبوط...ناگفته ها...جان و شوکران...ارثیه ابدی...خشت و آینه...آمین دعایم شو یا میشوم یچیزی تو این مایه ها بود... کلا اشکم دم مشکمه:610185-ae27176d7371ebcd2b8b54769e216894:
 
امضا : ghatre

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #136
نه اتفاق نیفتاده
ولی وقتی رمان کفشهای غمگین عشق رو میخوندم
خیلی متاثر شدم
 
امضا : m.sina

♡Rebekah Mikaelson♡

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
65
پسندها
1,472
امتیازها
9,913
مدال‌ها
8
  • #137
اره یه رمانی بود اسمشو یادم نیس درباره یه پلیسی بود که ماموریت بهش داده بودن و تو این راه زنش که اسمش فرشته بود مرد و نمیتونست خودشو ببخشه و نویسنده طوری اون لحظات ناراحتی رو نوشته بود که ادم فکر میکرد برا خودش اتفاق افتاده...
 
امضا : ♡Rebekah Mikaelson♡

nfas000

رو به پیشرفت
سطح
5
 
ارسالی‌ها
107
پسندها
479
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
  • #138
اره خیلی زیاد. به یاد موندنی‌ترینشون رقص مرگ بود.
خیلی دردناک بود
 
امضا : nfas000

آتنا سرلک

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
281
پسندها
1,822
امتیازها
11,813
مدال‌ها
8
  • #139
اره من سر رمان همه هستی من خیلی گریه کردم
 

melish

مدیر بازنشسته
سطح
9
 
ارسالی‌ها
152
پسندها
1,112
امتیازها
6,613
مدال‌ها
9
سن
21
  • #140
اوووووف تا دلت بخواد
ولی متاسفانه چون تو به یاد آوردن اسم رمانا خنگم یادم نمیاد :648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
 
امضا : melish

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا