روی سایت دلنوشتهٔ یک سبد رؤیا | قاصدک کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
«تحقق یک رؤیا»

شمع را کبریت که نه

شعله که نه
بلکه امید، روشن نگه می‌دارد
امید به تحقق یک رؤیا!
این شعله‌ی رقصانِ شمع
فیتیله‌ای دارد به نام رؤیا که در ذهن شمع، ریشه دوانده؛

رؤیای اینکه شاید در این تاریکی، در این ظلمات، زیر نقاب شب، پروانه او را ببیند.
***
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
«رؤیابافی»

اگر به من بود، روزی دو ساعت رؤیابافی را برای هر انسانی تجویز می‌کردم.
***
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
«همانقدر زرّین؛ همانقدر مشعشع»

تضادها باعث می‌شوند ما قدر بعضی چیزها را بدانیم. مثلا هوای مطبوع گرم داخلِ خانه با طبیعت یخ‌زده و تاریک بیرون شدیداً در تضاد است و این باعث می‌شود تا قدرِ شومینه‌ی همیشه تنهای گوشه‌ی خانه را بدانم!
برف می‌بارد. سوز زمستان سوت می‌زند؛ گاهی هم آوای «هو هو» سر می‌دهد.

صندلی‌ام را جایی همان نزدیکی شومینه قرار داده، کتابِ «گزینه اشعار شفیعی کدکنی» را در دست گرفته و با صدایی که به گوش خودم برسد، آن را می‌خوانم.
ورق می‌زنم. می‌رسم به صفحه‌ی بعد. بلند می‌خوانم:

" ایستاده

«ابر و باد و ماه و خورشید و فلک»، از کار
زیرِ این برفِ شبانگاهی
بدتر از کژدُم،
می‌گَزَد سرمایِ دی ماهی.
کرده موج برکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
«این گُلِ سرخ...»

- نمی‌خوای برای خودت یه قدمی برداری؟

صدای او بود که سکوت را شکست. از گوشهٔ چشم نگاهش کردم. دست در جیب پالتوی مشکی رنگش نهاده بود و نمی‌دانم نگاهش به کدام سو بود.
لبم را به نشانهٔ بی‌تفاوتی کج کردم و پاسخ دادم:
- دیگه دیره. همه چی تموم شده. نه انگیزه‌ای مونده و نه امیدی.
تا دقیقه‌ای سکوت کرد. اما سپس شنیدم که شعری را خوانْد:
- "این گلِ سرخ
این گلِ سرخِ صد برگِ شاداب
این گلِ سرخِ تاج خدایان
که به هر روز برگی ازان را
می‌کَنی با سر انگشتِ نفرت
_تا نبینی که پژمردگی‌هاش
می‌شود در نظرها نمایان_
چند روزِ دگر برگ‌هایش
می‌رسد، اندک اندک، به پایان." ¹


نگاهِ منتظرم را به نیم‌رُخش دوختم. انتظار داشتم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
«یک سبد باران»

آخ از این باران که بارها از آن نوشته‌ام؛ همچنان می‌نویسم و جوهرِ قلمم خیالِ تمام شدن ندارد!
اصلاً باران، رؤیایی‌ترین شعر آسمان است.
و من همواره کیف می‌کنم از اینکه پلک ببندم، گوش‌هایم را تیز کنم و یک نفر با آوایی دلنشین، برایم شعر بخواند. مثل الان که آسمان رؤیایی‌ترین شعرش را؛ باران را؛ برایم می‌سراید و من غرق لذت می‌شوم.
در این لحظات، ندای نصیحت‌گرِ درونم به گوشم نیک می‌آید:
"ذهنت رو رها کن. بیخیال تمام مشکلات. مگه آرامش نمی‌خواستی؟ برو دریاب."
و من می‌مانم و
آرامشی ملموس
و قطرات باران که مثالِ مضراب‌هایی هستند
که بر تار‌های زمین برخورد می‌کنند و

سنتور می‌نوازند!
***
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
«تا رؤیا هست، زندگی باید کرد»

-پس چرا چیزی درست نمیشه؟

-مرداب اگر ساکن بمونه؛ اگر جاری نشه؛ دریا نمیشه.
-برای جاری شدن دیر نیست؟

-نه تا وقتی که رؤیاش تو سَرِت پرسه بزنه.
***
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
«تا زمانی که رؤیاهایم را دارم»

من می‌توانم با سکوتم فریاد بزنم

در تاریکی، آتش بگیرم
علیرغم پوچی، مملوء باشم
بدون بال، پرواز کنم
آهای کائنات! زندگی! دنیا! نمی‌دانم...اسمت هر چه که هست!
بدان که مرا به آسانی زمین نخواهی زد؛

تا زمانی که رؤیاهایم را دارم.
***
 
آخرین ویرایش
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
«اهمیت رؤیا»

عادت داشت که بی‌مقدمه سر بحث را باز کند!

یک روز که سرش داخل کتابش بود، نمی‌دانم چه چیزی می‌خواند که یکهو سرش را بالا آورد و انگار که من نویسنده‌ی آن کتاب باشم، گفت:
- مرگ که فقط محدود به جسم نمیشه. روح هم می‌تونه بمیره. به نظرم دومی وحشتناک‌تره!
با جمله‌اش موافق بودم؛ پس من هم دست از تماشای تلوزیون کشیدم و گفتم:
- مرگ جسم رو راحت میشه فهمید. اما از کجا بفهمیم که روح یه نفر مُرده؟
کمی فکر کرد و سپس گفت:
- باید ببینیم که هنوزم رؤیایی تو سرش هست یا نه!
- رؤیا؟!
- آره. رؤیا! وقتی ببینی هنوزم یه رؤیا توی سرت داری، به دو تا حقیقت پی می‌بری. یکی اینکه هنوز نفس می‌کشی؛ و یکی اینکه هنوز امید داری. نفس کشیدن، سلامتِ جسمت رو تأیید می‌کنه. و امید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
«شما از کدام دسته‌اید؟»

خودکاری را به سمتم دراز کرد؛ سپس به کاغذِ سفیدی که جلویم گذاشته بود، اشاره کرد و گفت:

- بنویس.
چشمانم گرد شد. با این نگاهِ جدی‌اش همچون معلمی شده بود که قصد دارد از شاگردش امتحان بگیرد. با تعجبی که در لحنم مشهود بود، پرسیدم:
- چیو بنویسم؟!
لبخندِ غیرمنتظرانه‌اش، چهره‌اش را از آن حالت خشک و جدی خارج کرد. خودکاری که در دستش بود را بالاتر آورد، تکانش داد و گفت:
- این قلمِ سرنوشت توئه.
سپس به کاغذ اشاره نمود:
- اینم کاغذِ سرنوشتت.
و بعد گفت:
- آدم‌ها به سه دسته تقسیم میشن. دسته‌ی اول، اونایی هستن که رؤیا دارن و برای محقق شدنش تلاش می‌کنن. اینا قلمِ سرنوشتشون دستِ خودشونه. دسته‌ی دوم، اونایی هستن که رؤیا دارن، اما فقط دارنش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : قاصدکــ

قاصدکــ

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
24/6/19
ارسالی‌ها
397
پسندها
5,240
امتیازها
21,413
مدال‌ها
12
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
«ساده اما...»

رؤیا‌هایی دارم، بس ساده اما محال!
دنیایی عاری از دروغ و نیرنگ.
زن‌ها و مرد‌های برابر؛ نژاد‌های برابر. بی‌تبعیض!
برتری ممنوع! دورویی ممنوع! جنگ ممنوع!
فمینیست نباشد. مرد علیه زن نباشد. خشونت نباشد. ت*جاوز، مطلقاً نباشد. اهانت نباشد. قضاوت نباشد. شقاوت نباشد.
قفس‌ها نابود شوند نه خانه‌ها. زنجیرها پاره شوند نه کتاب‌ها. زندان‌ها آتش بگیرند نه جنگل‌ها. جُرم‌ها نیست شوند نه مجرم‌ها.
آزادی باشد، حرف باشد، دوستی باشد، عشق باشد، نظر باشد، انتقاد باشد، بخشش باشد، علم باشد، خدا باشد. خدا باشد. خدا باشد.
وجدان نَمیرَد. مادر نَمیرَد. فریاد نَمیرَد. انسانی به ناحق نَمیرَد.
اصلا بگذار ساده‌تر بگویم.
رؤیایی دارم،
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : قاصدکــ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا