متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها |..:دلنوشته های عاشقآنه:..|

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 107
  • بازدیدها 1,728
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #61
کدامیک از ما بدجنس تریم؟
من؟
که آرزوی کشیدن موهایت یکدم رهایم نمی کند؟
یا تو؟
که همیشه هوس کندن گوش هایم آزارت می دهد؟

بدجنس!!
کدامیک بچه تریم؟
من؟
که کودکانه بهانه چشمهایت را می گیرم؟
یا تو؟
که بچه گانه شعرم را خط خطی می کنی؟
کدامیک عاشق تریم؟
من؟
که ذره ذره وجودم چون شمع در حسرت نگاهت آب می شود؟
یا تو؟
که شعله نگاهت هردم شعله ور نگشته خاکسترم می کند؟
کدامیک بازیگوش تریم؟
من؟
که دلم بازیچه بازی موهایت در نسیم هر لحظه به
شوق بوییدن زلفت می تپد؟
یا تو؟
که با هر کرشمه ات بیچاره دلم را به بازی گرفته ای؟

… ها؟! …کدامیک؟​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #62
گفتی دلتنگ دل نوشته هایم هستی…

اما مهربانم دیگر دلی برایم باقی نمانده که بخواهد از پس ناگفته ها بنویسد

خسته از گذشته های نه چندان دور و بدون هیچ امیدی به آینده…

تنها کوله باری از خاطرات را به دوش می کشم


جایی سراغ نداری که بتوانم تنها برای لحظه ای کوله ام را بگذارم
و به اندازه چشم بر هم زدنی آرام گیرم؟

نه …

از من نخواه که کوله ام را بر شانه های تو بگذارم…

حتی شانه هایت را در رویا نیز از آن خود نمیدانم

این است حقیقت

نه،
شانه هایت با ارزش تر این است که آرامگاه من باشند!

با ارزش تر ..باور کن …​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #63
پلک هایم را روی هم می گذارم و در صدای شب گم می شوم که پرست از هیاهوی بی کلام … از جیرجیرک پشت پنجره می گذرم و قدم می زنم میان برگ درختانی که هنوز تا رسیدن به تجربه ی خزان و سقوط زیبایشان در مرگ چند قدمی فاصله دارند. صدای جاده مرا تا چشم های خسته ی یک مسافر می برد، تا اندوه بارانی رفتن و اشتیاق قلبی برای رسیدن…


خوب که گوش می دهم صدای پچ پچ ستاره هایی را می شنوم که نمی بینمشان … و نوای یک لالایی، آرام آرام در سکوت می میرد!

«کسی میان واژه هایم پا می گذارد و مرا از اوج آسمان به زمین می کشد، شب از لای انگشتانم فرو می ریزد … نمی دانم چرا هربار که پر می شوم از هجوم کلمات کسی تنهاییم را در هم می شکندو روحم را دوباره به سمت این فضای انسانی سوق می دهد ؛ زیر نور چراغی که تا چند ثانیه ی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #64
کمی خودم را به دست موسیقی می سپارم…

خدای من! این ترانه هم که باز نمک می پاشد بر زخم های کهنه ام … شاید تقدیر این بود که امشب نیز هوای نگاهم بارانی شود.

باور کن من نمی خواهم خاطرت را مکدر کنم ولی هرچه می گذرم از این همه اندوه، باز غم دست از دامنم برنمی گیرد و مرا تا قعر نمناک یک بغض می بلعد.

خسته می شوم از این همه سقوط – شاید هنوز بال پروازم برای تا تو پریدن کوچک است- دلم نمی آید میان انتظار پرستو تمنای آموختن پرواز کنم

باور کن اگر بوی خزان که میان این روزها پیچیده ، دلش را نلرزانده بود و اگر دل نگران نبود از بیهودگی چشم به راهیش برای بهار حتما از او می خواستم به من نیز بیاموزد چگونه می شود تا بهار لبخند تو هجرت کرد

چشمانم را که می گشایم رها می شوم میان این دیوارهایی که بی شک...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #65
امروز دلم دوباره شکست….
از همان جای قبلی…!
کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی….

کاش می شد فریاد بزنم… پایان!
دلم خیلی گرفته!….
اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد! آدمها از دور دوست داشتنی ترند!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #66
کاش می شد به سادگی یک سلام تمام نبودنت را از یاد ببرم و پاک کنم این همه دلتنگی را از لوح فرسوده ی دل
کاش می توانستم با یک سلام ساده در آغاز این نامه ها خط کشم بر هرچه فاصله هست از دستان من تا لمس بودنت

می بینی؟ دیگر حتی سلام هم برای من که دور از تو مانده ام واژه ی دلنشینی نیست … چرا که با هر درود به یاد می آورم که روزی تورا بدرود گفته ام و غرق می شوم در آرزوی شیرین آن ساعت که تا نهایت هستی عشق، کنارم باشی و هیچ گاه نیازمند سلامی دوباره نشویم

با این همه اگر سلام را کنار بگذارم، در سطرهای نامه هایم چه بنویسم من که می ترسم از رسیدن به واژه ی خداحافظ ؟؟!

این روزهای بودن و نبودنت، چیزی در سینه ام عجیب دلتنگ تو می شود و گاه میان لحظه هایی که مانده در سکوت یک بغض، به نفس نفس می افتد...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #67
رسم دیرینه عاشقا رو خوب ادا کردی… منظورم چیه؟

بی وفایی در عشق را میگم که تو در حق عاشقت ادا کردی… بهت بر خورد!؟

تو به این تنها گذاشتنم چی میگی؟

قسمت و تقدیر لابد…


ول کن تو رو خدا این حرفا رو دیگه خریداری نداره… یه حرف تازه تر بگو… بلد نیستی من بگم… پس خوب گوش کن… آرمانی که تو دلم داشتم بر آورده نشد… آرزوی رسیدن به تو برای همیشه در دلم خاموش شد… نمی دونم شاید هم حق با تو باشه و سرنوشتمون باید همین جوری رقم می خورد… باید بگم لعنت به این سرنوشت… چه زود یادت رفت دوستیمون… خدایش من که حسود نیستم تو خوشبخت بشی… ولی دلم می خواست فراموشم نکنی… من دوباره یه روز می بینمت اون روز چه جوری تو چشم من نگاه میکنی…؟ تو میدونی درد جدایی چیه؟ میدونم اگه دوباره ببینمت دیگه بی توجه از کنارم رد...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #68
حالا من موندم و…

حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی…
منو ببخش خیلی وقته ندیدمت خیلی وقته چشام بی تابی می کنن .

نازنینم ….

نمی دونم از من چی دیدی که حتی توی خوابهام هم نمی بینمت .

نمی دونم راز عشقمونو واسه کی تعریف کردی که این طور تو کارمون گره انداخت و ما رو از هم جدا کرد ..

یادته …

یادته شبا رو پشت بوم بی خیال با هم ستاره ها رو می شمردیم .

تو می گفتی من به قدر همه ی این ستاره ها خاطر خواه دارم .

من نگاه کردم به آسمون و گفتم ببین یه ستاره ی پر نور اونوره اون کدوم یکی ازعاشقاته ؟

تو به من نگاه کردی و خندیدی ….

نمی دونم شبا تو آسمون رویاهات هنوز اون ستاره پر نور رو می بینی …. یا …..

حالا من موندم و یه آسمون بی ستاره و یه حسرت همیشگی …​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #69
در خواب گریه می کردم.خواب دیدم که تو مرده ای بیدار شدم و اشک از گونه هایم جاری شد.

در خواب گریه می کردم.خوا دیدم که تو از من جدا شده ای.بیدار شدم و مدتی دراز به تلخی گریه کردم.


در خواب گریه می کردم. خواب دیدم که تو هنوز دوستم می داری بیدار شدم و باز سیل اشک از چشمانم فرو ریخت.

هر شب تو را به خواب می بینم که به مهربانی لبخند می زنی و من لرزان لرزان به پاهای عزیزت می اندازم.تو به حالت غمناک به من می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد.

آنگاه آهسته کلمه ای به من می گویی و دسته ای از گلهای سپید به من می دهی اما چون بیدار می شوم از دسته گل اثری نیست و آن کلمه را نیز فراموش از یاد برده ام.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #70
عزیزم
قلب من رو به تو پرواز می کند
مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان ؟ اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند.


عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند
اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است
می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم
من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
57
بازدیدها
1,331
پاسخ‌ها
37
بازدیدها
1,218
پاسخ‌ها
277
بازدیدها
2,304

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا